فیک گنگ مافیایی سیاه ادامه پارت 18
ویو سومی
یه دفعه ای یکی از نگهبانا در عمارت رو محکم باز کرد و اومد داخل(علامتش:&)
&: رییس نامجون...صدای اژیر پلیس داره میاد...حالا چیکار کنیم؟
✓: چی؟!...اره راست میگی صداش میاد...ولی نزدیک نیست...جامون رو فهمیدن...بدبخت شدیم
+: تهیونگ زود باش...از پشت عمارت فرار کن برو خودت رو یه سه ماهی گم و گور کن اصلا کلا از کره بزن بیرون این شناسنامه جعلی منه هنوز اعتبار داره با این کارت راه میوفته بعد با این گوشی به شماره من زنگ بزن تا بهت خبر بدم که برگردی یا نه؟........ بیا اینم شماره من...راستی قبل از اینکه از کره خارج بشی حساب های بانکیت هم مسدود کن
_: بب...باشه
+: جونگکوک و نامجون شما هم فرار کنن برید...خودم همه چیز رو درست میکنم شما فقط هر طور شده از مرز کره رد بشین شما هم حساب های بانکیتون رو مسدود کنین...برید...برید
هر سه تاشون که کاملا از عمارت دور شدن منم تفنگم رو بیرون اوردم رفتم سراغ نگهبانا و اسلحه روی همشون گرفتم وقتی که پدرم با افسر هوانگ و بقیه مأمور ها رسیدن و تمام نگهبانا رو بردن
+: بابا ببخشید...رییس باند و دوتا دستیاراش قبل از اینکه بیام اینجا رفته بودن پیداشون نکردم
~: اشکال نداره دخترم...همین که خودت سالم هستی مهمه...بقیش رو میسپارم به افسر هوانگ ایشون پیداشون میکنن
+: نه بابا خودم دنبالشون میگردم...این کاریه که خودم شروعش کردم خودم هم تمومش میکنم
~: ولی...
+: نگران نباش بابا...تا الان اتفاقی برام نمیوفتاده از الان به بعد هم نمیوفته...جای هیچ نگرانی نیست
~: ولی بزار منم کمکت کنم باشه؟
+: باشه ممنونم
بابام رو بوسیدم و اونم بغلم کرد و بعد به سازمان برگشتیم
㋛🄴🄽🄳㋛
یه دفعه ای یکی از نگهبانا در عمارت رو محکم باز کرد و اومد داخل(علامتش:&)
&: رییس نامجون...صدای اژیر پلیس داره میاد...حالا چیکار کنیم؟
✓: چی؟!...اره راست میگی صداش میاد...ولی نزدیک نیست...جامون رو فهمیدن...بدبخت شدیم
+: تهیونگ زود باش...از پشت عمارت فرار کن برو خودت رو یه سه ماهی گم و گور کن اصلا کلا از کره بزن بیرون این شناسنامه جعلی منه هنوز اعتبار داره با این کارت راه میوفته بعد با این گوشی به شماره من زنگ بزن تا بهت خبر بدم که برگردی یا نه؟........ بیا اینم شماره من...راستی قبل از اینکه از کره خارج بشی حساب های بانکیت هم مسدود کن
_: بب...باشه
+: جونگکوک و نامجون شما هم فرار کنن برید...خودم همه چیز رو درست میکنم شما فقط هر طور شده از مرز کره رد بشین شما هم حساب های بانکیتون رو مسدود کنین...برید...برید
هر سه تاشون که کاملا از عمارت دور شدن منم تفنگم رو بیرون اوردم رفتم سراغ نگهبانا و اسلحه روی همشون گرفتم وقتی که پدرم با افسر هوانگ و بقیه مأمور ها رسیدن و تمام نگهبانا رو بردن
+: بابا ببخشید...رییس باند و دوتا دستیاراش قبل از اینکه بیام اینجا رفته بودن پیداشون نکردم
~: اشکال نداره دخترم...همین که خودت سالم هستی مهمه...بقیش رو میسپارم به افسر هوانگ ایشون پیداشون میکنن
+: نه بابا خودم دنبالشون میگردم...این کاریه که خودم شروعش کردم خودم هم تمومش میکنم
~: ولی...
+: نگران نباش بابا...تا الان اتفاقی برام نمیوفتاده از الان به بعد هم نمیوفته...جای هیچ نگرانی نیست
~: ولی بزار منم کمکت کنم باشه؟
+: باشه ممنونم
بابام رو بوسیدم و اونم بغلم کرد و بعد به سازمان برگشتیم
㋛🄴🄽🄳㋛
۳.۰k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.