فیک گربه کوچولو
PART13
کوک:خب بریم داره دیر میشه(بعد بوسیدن لینا)
لینا:اهوم اوک
*پرش زمانی وقتی رسیدن به خونه*
ویو لینا :
وقتی رسیدیم خونه من رفتم و یه لباس خواب پوشیدم و رفتم پایین توی آشپزخونه خونه و یه لیوان اب پرتغال ریختم و داشتم میخوردم که یهو یه نفر دستشو دورم حلقه کرد سَرَم رو چرخوندم و دیدم کوکه
کوک:عاشقتم
لینا:منم همینطور
(کوک لینا رو چسبوند به دیوار آشپز خونه و نزدیکش شد)
کوک:میخوام یه کاری کنم
لینا :جان؟!
کوک لینا رو بوسید و بقلش کرد و انداختش رو تخت و روش به حالت شنا بود(میدونید که شنا یه ورزشه)
لینا:کوک من اماده نیستم
کوک: عزیزم فقط یه بوسه
لینا:اما...خب...
کوک: لینا ، عشقم نمیخوای فراتر از یه بوس بشه که نه؟!
لینا:نهههههه(توله سگ ما ارزوی نزدیک رفتنشیم بعد تو نمیزاری باهات بخوابه)
کوک:پس حرف نزن بیب(خمار)
ویو ادمین نفستون:
خب دیگه کوک شروع کرد بوسیدن لب لینا و لینا هم همراهیش میکرد کوک اروم اروم داشت میرفت سراغ لباس لینا که لینا جلوش گرفت
لینا:کوک بسه خوابم میاد
کوک:اوک بیب(اروم)
لینا روی تخت کوک خوابش برد و کوک تا صبح لینا رو توی بغلش گرفت
*صبح*
ویو لینا: توی بغل کوک بیدار شدم و به زور از بغلش در اومدم رفتم سرویس بهداشتی و روتین پوستیم رو انجام دادم بعدش رفتم تا یه اب بخورم چون گلوم خشک شده بود بعدش رفتم لباس برای فرودگاه رو بپوشم
(میزارم)
ویو کوک: صبح بیدار شدم ساعت پنج بود و دیدم لینا نیست منم رفتم سرویس و کارای لازم رو هم انجام دادم لباس پوشیدم (میزارم)چون باید بریم امریکا
رفتم ببینم لینا کجاعه که دیدم از پله ها داره میاد بالا
لینا:سلام ، میخواستم بیدارت کنم
کوک:سلام، اماده ای؟
لینا:اره
کوک:خب دیگه بریم
لینا:هوم
ویو ادمین:
کوک و لینا سوار ماشین شدن و رفتن فرودگاه و سوار هواپیما شدن و به ارمیکا رفتن
پایان این پارت
ببخشید کم بود
لطفاً حمایت کنید
این پارت شرط نداره اما لطفا روح نباشید
کوک:خب بریم داره دیر میشه(بعد بوسیدن لینا)
لینا:اهوم اوک
*پرش زمانی وقتی رسیدن به خونه*
ویو لینا :
وقتی رسیدیم خونه من رفتم و یه لباس خواب پوشیدم و رفتم پایین توی آشپزخونه خونه و یه لیوان اب پرتغال ریختم و داشتم میخوردم که یهو یه نفر دستشو دورم حلقه کرد سَرَم رو چرخوندم و دیدم کوکه
کوک:عاشقتم
لینا:منم همینطور
(کوک لینا رو چسبوند به دیوار آشپز خونه و نزدیکش شد)
کوک:میخوام یه کاری کنم
لینا :جان؟!
کوک لینا رو بوسید و بقلش کرد و انداختش رو تخت و روش به حالت شنا بود(میدونید که شنا یه ورزشه)
لینا:کوک من اماده نیستم
کوک: عزیزم فقط یه بوسه
لینا:اما...خب...
کوک: لینا ، عشقم نمیخوای فراتر از یه بوس بشه که نه؟!
لینا:نهههههه(توله سگ ما ارزوی نزدیک رفتنشیم بعد تو نمیزاری باهات بخوابه)
کوک:پس حرف نزن بیب(خمار)
ویو ادمین نفستون:
خب دیگه کوک شروع کرد بوسیدن لب لینا و لینا هم همراهیش میکرد کوک اروم اروم داشت میرفت سراغ لباس لینا که لینا جلوش گرفت
لینا:کوک بسه خوابم میاد
کوک:اوک بیب(اروم)
لینا روی تخت کوک خوابش برد و کوک تا صبح لینا رو توی بغلش گرفت
*صبح*
ویو لینا: توی بغل کوک بیدار شدم و به زور از بغلش در اومدم رفتم سرویس بهداشتی و روتین پوستیم رو انجام دادم بعدش رفتم تا یه اب بخورم چون گلوم خشک شده بود بعدش رفتم لباس برای فرودگاه رو بپوشم
(میزارم)
ویو کوک: صبح بیدار شدم ساعت پنج بود و دیدم لینا نیست منم رفتم سرویس و کارای لازم رو هم انجام دادم لباس پوشیدم (میزارم)چون باید بریم امریکا
رفتم ببینم لینا کجاعه که دیدم از پله ها داره میاد بالا
لینا:سلام ، میخواستم بیدارت کنم
کوک:سلام، اماده ای؟
لینا:اره
کوک:خب دیگه بریم
لینا:هوم
ویو ادمین:
کوک و لینا سوار ماشین شدن و رفتن فرودگاه و سوار هواپیما شدن و به ارمیکا رفتن
پایان این پارت
ببخشید کم بود
لطفاً حمایت کنید
این پارت شرط نداره اما لطفا روح نباشید
۱۰.۵k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.