p10
چشمامو باز کردم شب بود با چهره جونگ کوک مواجه شدم چرا آنقدر جذاب بود چرا انقدر هات بود خدااا (جر رفت😔🚶🏼♀️) اومدم برگردم کوک:که من جذابم هان من:آه یادم نبود میتونی ذهن بخونی اومد روم لبامو بوسید محکم دستمو دور گردنش انداختم جدا شد من:پس چی بگم بگم زشتی خوب حقیقتو گفتم چطور تو ازم تعریف میکنی بعد من نکنم کوک:آنقدر دلبری نکن یهو دیدی خوردمت من:ای وای تو منو میخوری کوک:آره سرشو نزدیک صورتم کردم و لباشو بوسیدم یزره و جدا شدم کوک:پاشو لباس بپوش ببرمت بیرون من:باشه بلند شدم یه لباس خوب پوشیدم یه پیرن مشکی جذب پوشیدم که گرم بود و آستین بلند بود که خط سینم پیدا بود با یه کت مشکی و شلوار مشکی کلا مشکی بود باهم رفتیم بیرون قدم میزدیم از پشت راه رفتم من:چرا نمی تونم از قدرتم استفاده کنم کوک:چون واست ضرر داره کامل روش مسلط نیستی یه اشتباه کنی میمیری و میدونی من نمی تونم روت ریسک کنم برگشتم روبه رو من:پس برا چی منو خوناشام کردی اومد طرفم کوک:چون نمی تونستم بدون تو زندگی کنم قلبم تو رو میخواست تو هنوز خیلی ضعیفی ممکنه به قلبت آسیب برسه برا اولین بار یکی براش مهم بودم فقط همین راه بود ممکن بود نتونم دیگه ببینمت لبخند زدم من:خیلی میخواستم یکی اینجوری نگرانم باشه و براش مهم باشم فکر نمیکردم بخوای برا منی که بی کس و کارم این همه سنگ تموم بزاری اومد نزدیکم دستمو گرفت کوک:تو دیگه بی کس و کار نیستی منو داری دستمو رو صورتش کشیدم نوازش کردم من:همیشه کنارم باش جونگ کوکم کوک:تا آخر عمرم کنارتم
۲۸.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.