‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆part_¹²☆›
جونگکوک:(خنده)
نویسنده
اون شب خیلی به جونگکوک ات و جیا خوش گذشت رفتن شهر بازی برای جیا عروسک گرفتن بستنی خوردن و آخرش اومدن خونه اتاق جیا آماده بود جونگکوک و ات جیا رو بردن تو اتاقش
جونگکوک: از اتاقت خوشت میاد
جیا: وااییییی خیلییی خوشگلهههه
ات: خب جیا برو بخواب من و باباتم میریم اتاقمون
جونگکوک: آره
جیا رفت رو تخت دراز کشید پتو رو کشید رو خودش ات هم چراغ و خاموش کرد و در اتاق و بست رفتن تو اتاق خودشون
جونگکوک: خب وقتشه شروع کنیم
ات: چیو
جونگکوک: همونی که خودت گفتی
ات: آها اون... منظورم این بود بیا بخوابیم من خوابم میاد
جونگکوک: چیییییی(داد)
ات: یا آروم جیا خوابه
جونگکوک: اما خودن صبح گفتی
ات: منظورم این بود
جونگکوک رفت تیشرتش و درا آورد و شلوارک پوشید اتم رفت تو حموم لباس پوشید و اومد دراز کشید پیش جونگکوک رو تخت جونگکوک دستش و دور ک*مر ات حلقه کرد و تو گوشش زمزمه کرد
جونگکوک: دوست دارم
ات هم تکرارش کرد و خوابیدن
صبح
ویو ات
صبح با نور خورشید بیدار شدم خواستم بلند شم اما یچیزی سف گرفته یودم معلوم بود جونگکوکه هرچی تلاش کردم دسش باز نشد منم با پا حلش دادم از رو تخت افتاد پایین و من پاره شدم از خنده
جونگکوک: آیییی... چته.. اوله صبحی... آی کمرمم درد میکنههه
ات: آخ ببخشید خوبی
جونگکوک: ولم کن آخ کمرم.... میندازیم بعد میگی خوبی یعنی چی
ات: خو ولم نمیکردی چیکار کنم
جونگکوک: صدام میکردی... کمرم
ات: بیا اینجا ببینم
جونگکوک اومد پیشم
جونگکوک: درد میکنه بوسش کن
ات: یا
جونگکوک: منم قهرم
ات: باشه
بجای اینکه کمرش و بو*س کنم لب*ش و بو کردم کنترل بو*سه رو بدست گرفت و وح*شیانه م*ک میژد منم همراهیش میکردم که یهوو
اینم پارت جدید
حال کنید چه آدمین خوبی دارید
‹☆part_¹²☆›
جونگکوک:(خنده)
نویسنده
اون شب خیلی به جونگکوک ات و جیا خوش گذشت رفتن شهر بازی برای جیا عروسک گرفتن بستنی خوردن و آخرش اومدن خونه اتاق جیا آماده بود جونگکوک و ات جیا رو بردن تو اتاقش
جونگکوک: از اتاقت خوشت میاد
جیا: وااییییی خیلییی خوشگلهههه
ات: خب جیا برو بخواب من و باباتم میریم اتاقمون
جونگکوک: آره
جیا رفت رو تخت دراز کشید پتو رو کشید رو خودش ات هم چراغ و خاموش کرد و در اتاق و بست رفتن تو اتاق خودشون
جونگکوک: خب وقتشه شروع کنیم
ات: چیو
جونگکوک: همونی که خودت گفتی
ات: آها اون... منظورم این بود بیا بخوابیم من خوابم میاد
جونگکوک: چیییییی(داد)
ات: یا آروم جیا خوابه
جونگکوک: اما خودن صبح گفتی
ات: منظورم این بود
جونگکوک رفت تیشرتش و درا آورد و شلوارک پوشید اتم رفت تو حموم لباس پوشید و اومد دراز کشید پیش جونگکوک رو تخت جونگکوک دستش و دور ک*مر ات حلقه کرد و تو گوشش زمزمه کرد
جونگکوک: دوست دارم
ات هم تکرارش کرد و خوابیدن
صبح
ویو ات
صبح با نور خورشید بیدار شدم خواستم بلند شم اما یچیزی سف گرفته یودم معلوم بود جونگکوکه هرچی تلاش کردم دسش باز نشد منم با پا حلش دادم از رو تخت افتاد پایین و من پاره شدم از خنده
جونگکوک: آیییی... چته.. اوله صبحی... آی کمرمم درد میکنههه
ات: آخ ببخشید خوبی
جونگکوک: ولم کن آخ کمرم.... میندازیم بعد میگی خوبی یعنی چی
ات: خو ولم نمیکردی چیکار کنم
جونگکوک: صدام میکردی... کمرم
ات: بیا اینجا ببینم
جونگکوک اومد پیشم
جونگکوک: درد میکنه بوسش کن
ات: یا
جونگکوک: منم قهرم
ات: باشه
بجای اینکه کمرش و بو*س کنم لب*ش و بو کردم کنترل بو*سه رو بدست گرفت و وح*شیانه م*ک میژد منم همراهیش میکردم که یهوو
اینم پارت جدید
حال کنید چه آدمین خوبی دارید
۱۸.۰k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.