فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۶۴💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
صبح سانامی پاشد دید جیمین کنارش نیست
پاشد و رفت سرویس بهداشتی و بعد دست صورتشو شست
تو سالنم جیمینو ندید
یکم نگران شد
رفت بیرون تو حیاط سمت یکی از بادیگاردا
& جانم خانم
سانامی:: جیمین کجاست؟!
& کار واجب داشتن رفتن
سانامی:: آها...ممنون
سانامی برگشت تو عمارت
رفت نشست رو کاناپه
سانامی:: نزدیک سه روزی میشه ک شیومین و سانو رفتن...کاش ماهم بیکار شیم بریم جایی کپک زدم😐
پاشد رفت تو آشپزخونه یه چیزی درست کنه بخوره
جیمین:: آره حدود یه هفته
@ همچیو بسپارید ب ما
جیمین:: دیگه خیالم راحت باشه حواستون ب همه کارا باشه...بدرود
جیمین از شرکت زد بیرون و سوار ماشین شد
راه افتاد بره سمت عمارت...
بین راه وایساد و رفت فروشگاه
واسه سانامی خوراکی خرید...
بعدش برگشت تو ماشین و راه افتاد
بیست مین بعد رسید و ماشینو پارک کرد
رفت تو عمارت
همه بادیگاردا بهش احترام میزاشتن و سلام کردن
وقتی جیمین وارد سالن شد رفت سمت اتاقشون ک سانامی صداش زد
برگشت دید داره میز صبحونه رو جمع میکنه
جیمین:: سلام بیبیم
سانامی:: جیمین چرا صبحا پامیشی میری نمیگی بیدار میشم دلم میخادت حداقل بیدارم کن خدافظی کنیم
جیمین:: وقتی پامیشم تو خابی با بدنت ور میرم و بعد آماده میشم میرم شرکت دلتنگی و...خودمو برطرف میکنم...
سانامی:: با بدنم چیکارا میکنی؟!😐
جیمین:: ب خودم مربوطه
سانامی:: یا خدا😐چیه دستت خوراکیه؟!
جیمین:: آره آوردم بریزم جلوت بخوری
سانامی:: انگار گاوم😐
جیمین:: هیس
سانامی:: خیلی خب بده
جیمین:: راستی فردا میریم بوسان
سانامی:: الکییییی
جیمین:: دروغم کجاس
سانامی:: جیییغغغغ عاشقتممم
جیمین:: بریم اینارو بخوریم
جیمین رفت نشست رو کاناپه
سانامی هم رفت پیشش
سانامی:: اونجا میریم هتل
جیمین:: از اینا خبری نی
سانامی:: ی..یعنی چی؟!
جیمین:: میریم تو روستایی اون نزدیکیا
سانامی:: هه؟؟!!😟😑
جیمین:: روستاش انگار بهشته از اون عقب افتاده ها نیست که
سانامی:: اونجا خونه داری؟!
جیمین:: میریم خونه مامان بزرگم☺️
سانامی:: یاخدااا😐
مادر بزرگ جیمین مامانه پدرش بوده
خیلی غُ غُر میکنه،حساسه،عصبی میشه زود ولی خیلی بامزس و تحمل دخترای جیغ جیغو و لوس رو نداره...
سانامی:: پیرزنه خوبیه؟!
جیمین:: انقدی ک این مهربونه هیشکی نی😶🌫
سانامی:: از من خوشش میاد هوووممم🥺
جیمین:: عاام..عاشقت میشه👀
سانامی:: عاالیههه
جیمین:: بخور چیپس از دهن افتاد...
سانامی:: اوووکی...بعدش بریم همچیو واسه فردا آماده کنیم...اگه خوب بود باااید بیشتر از ده روز بمونیم
جیمین:: اگه دیدی یه روزه نگفتی منو ببر از پیش این...
سانامی:: چیزی گفتی؟!
جیمین:: هیچی گفتم اوکیه
سانامی:: آها
#dasam
https://splus.ir/jshegdyeuejw
https://splus.ir/jshegdyeuejw
https://splus.ir/jshegdyeuejw
❌❌اصکی ممنوع❌❌
‼️‼️۲۶۰ لایک بشه‼️‼️
پارت۶۴💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
صبح سانامی پاشد دید جیمین کنارش نیست
پاشد و رفت سرویس بهداشتی و بعد دست صورتشو شست
تو سالنم جیمینو ندید
یکم نگران شد
رفت بیرون تو حیاط سمت یکی از بادیگاردا
& جانم خانم
سانامی:: جیمین کجاست؟!
& کار واجب داشتن رفتن
سانامی:: آها...ممنون
سانامی برگشت تو عمارت
رفت نشست رو کاناپه
سانامی:: نزدیک سه روزی میشه ک شیومین و سانو رفتن...کاش ماهم بیکار شیم بریم جایی کپک زدم😐
پاشد رفت تو آشپزخونه یه چیزی درست کنه بخوره
جیمین:: آره حدود یه هفته
@ همچیو بسپارید ب ما
جیمین:: دیگه خیالم راحت باشه حواستون ب همه کارا باشه...بدرود
جیمین از شرکت زد بیرون و سوار ماشین شد
راه افتاد بره سمت عمارت...
بین راه وایساد و رفت فروشگاه
واسه سانامی خوراکی خرید...
بعدش برگشت تو ماشین و راه افتاد
بیست مین بعد رسید و ماشینو پارک کرد
رفت تو عمارت
همه بادیگاردا بهش احترام میزاشتن و سلام کردن
وقتی جیمین وارد سالن شد رفت سمت اتاقشون ک سانامی صداش زد
برگشت دید داره میز صبحونه رو جمع میکنه
جیمین:: سلام بیبیم
سانامی:: جیمین چرا صبحا پامیشی میری نمیگی بیدار میشم دلم میخادت حداقل بیدارم کن خدافظی کنیم
جیمین:: وقتی پامیشم تو خابی با بدنت ور میرم و بعد آماده میشم میرم شرکت دلتنگی و...خودمو برطرف میکنم...
سانامی:: با بدنم چیکارا میکنی؟!😐
جیمین:: ب خودم مربوطه
سانامی:: یا خدا😐چیه دستت خوراکیه؟!
جیمین:: آره آوردم بریزم جلوت بخوری
سانامی:: انگار گاوم😐
جیمین:: هیس
سانامی:: خیلی خب بده
جیمین:: راستی فردا میریم بوسان
سانامی:: الکییییی
جیمین:: دروغم کجاس
سانامی:: جیییغغغغ عاشقتممم
جیمین:: بریم اینارو بخوریم
جیمین رفت نشست رو کاناپه
سانامی هم رفت پیشش
سانامی:: اونجا میریم هتل
جیمین:: از اینا خبری نی
سانامی:: ی..یعنی چی؟!
جیمین:: میریم تو روستایی اون نزدیکیا
سانامی:: هه؟؟!!😟😑
جیمین:: روستاش انگار بهشته از اون عقب افتاده ها نیست که
سانامی:: اونجا خونه داری؟!
جیمین:: میریم خونه مامان بزرگم☺️
سانامی:: یاخدااا😐
مادر بزرگ جیمین مامانه پدرش بوده
خیلی غُ غُر میکنه،حساسه،عصبی میشه زود ولی خیلی بامزس و تحمل دخترای جیغ جیغو و لوس رو نداره...
سانامی:: پیرزنه خوبیه؟!
جیمین:: انقدی ک این مهربونه هیشکی نی😶🌫
سانامی:: از من خوشش میاد هوووممم🥺
جیمین:: عاام..عاشقت میشه👀
سانامی:: عاالیههه
جیمین:: بخور چیپس از دهن افتاد...
سانامی:: اوووکی...بعدش بریم همچیو واسه فردا آماده کنیم...اگه خوب بود باااید بیشتر از ده روز بمونیم
جیمین:: اگه دیدی یه روزه نگفتی منو ببر از پیش این...
سانامی:: چیزی گفتی؟!
جیمین:: هیچی گفتم اوکیه
سانامی:: آها
#dasam
https://splus.ir/jshegdyeuejw
https://splus.ir/jshegdyeuejw
https://splus.ir/jshegdyeuejw
❌❌اصکی ممنوع❌❌
‼️‼️۲۶۰ لایک بشه‼️‼️
۸.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.