دلم در بند زندانیست دراعماق...
دلم در بند زندانیست دراعماق...
که میپیچد صد ها بار صدای من به دالانی،
که نجوای سه زندانی،
شده قفل در آنجا...
اگر خواهم شوم آزاد...
نباید بشنوم نجوا و فریادی!
سه زندانی،
همی باید شوند آزاد.
که ها هستند زندانی؟
چه ها هستند زندانی؟
یکی شور و دگر احساس و نام دیگری هم عشق...
که میپیچد صدایشان میان عمق این دالان..
و بر سردرب این دالان تاریک توام از درد...
شده این جمله حک بر برگ...
به سمت دالان مرگ! ...
که میپیچد صد ها بار صدای من به دالانی،
که نجوای سه زندانی،
شده قفل در آنجا...
اگر خواهم شوم آزاد...
نباید بشنوم نجوا و فریادی!
سه زندانی،
همی باید شوند آزاد.
که ها هستند زندانی؟
چه ها هستند زندانی؟
یکی شور و دگر احساس و نام دیگری هم عشق...
که میپیچد صدایشان میان عمق این دالان..
و بر سردرب این دالان تاریک توام از درد...
شده این جمله حک بر برگ...
به سمت دالان مرگ! ...
۴۴۱
۱۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.