چن پارتی جیمین پارت 25
دکتر: حالتون خوبه
با صدایی که خودم بزور میشنیدمش گفتم
_ارع
دکتر: خداذوشکر حالشون خوبه ولی باید تا فردا بمونین
بعد اینکه از دکتر تشکر کردیم رف بیرون و هانا و سولا اومدنو بغلم کردن
سه جین: چه عجب خانم فراریمون هم اومد
وقتی از بغلم اومد بیرون با دیدن چشماب اشکیش از تعجب چشام چهارتا شد
سه جین: هانا گریه کردی
سرشو به چپ و راست تکون دادو گف
_ن اصلا من چرا گریه کنم
سولا: تو گریه نکردی(😳)
هانا: نه فقط فک کنم گرد و خاک رفته تو چشمم
از اینکه همش سعی داشت انکارش کنه خندم گرفذخیلی کیوت شده بود با اون چشمای اشکی و دماغش که قرمز شده بود واقعا ترکیب کیوتی ساخته بودن
سه جین: بیا اینجا ببینمت
دستامو بازکردم بدون معطلی اومد بغلم کرد
سه جین: میدونستی خیلی کیوتی
هانا: باور کن نمیگم تازه از مرگ برگشتی میزنم میکشمت
سه جین: باشه باشه تسلیم
یدفعه درباز شدو جیمین تو چارچوب درنمایان شد این اینجا چیکار داشت
منو که دید تا خواست بیاد سمتم هانا رف جلوشو گرف
هانا: حتی فکرشم نکن بزارم نزدیک سه جین بشی چون بخاطرت نزدیک بود بمیره
سه جین: هانا لط.......
نزاشت کامل حرفمو تموم کنم گف
_فک میکردم اون دوسته عزیزت ها را بهت خبر رسونده که سه جینو پرت کرده پایین
جیمین: چ چ چی داری میگی کاره ها راعه
هانا: نگو نمیدونستی که باور نمیکنم
جیمین:
. پارت های اخرو فردا شب میزارم
با صدایی که خودم بزور میشنیدمش گفتم
_ارع
دکتر: خداذوشکر حالشون خوبه ولی باید تا فردا بمونین
بعد اینکه از دکتر تشکر کردیم رف بیرون و هانا و سولا اومدنو بغلم کردن
سه جین: چه عجب خانم فراریمون هم اومد
وقتی از بغلم اومد بیرون با دیدن چشماب اشکیش از تعجب چشام چهارتا شد
سه جین: هانا گریه کردی
سرشو به چپ و راست تکون دادو گف
_ن اصلا من چرا گریه کنم
سولا: تو گریه نکردی(😳)
هانا: نه فقط فک کنم گرد و خاک رفته تو چشمم
از اینکه همش سعی داشت انکارش کنه خندم گرفذخیلی کیوت شده بود با اون چشمای اشکی و دماغش که قرمز شده بود واقعا ترکیب کیوتی ساخته بودن
سه جین: بیا اینجا ببینمت
دستامو بازکردم بدون معطلی اومد بغلم کرد
سه جین: میدونستی خیلی کیوتی
هانا: باور کن نمیگم تازه از مرگ برگشتی میزنم میکشمت
سه جین: باشه باشه تسلیم
یدفعه درباز شدو جیمین تو چارچوب درنمایان شد این اینجا چیکار داشت
منو که دید تا خواست بیاد سمتم هانا رف جلوشو گرف
هانا: حتی فکرشم نکن بزارم نزدیک سه جین بشی چون بخاطرت نزدیک بود بمیره
سه جین: هانا لط.......
نزاشت کامل حرفمو تموم کنم گف
_فک میکردم اون دوسته عزیزت ها را بهت خبر رسونده که سه جینو پرت کرده پایین
جیمین: چ چ چی داری میگی کاره ها راعه
هانا: نگو نمیدونستی که باور نمیکنم
جیمین:
. پارت های اخرو فردا شب میزارم
۲۷.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.