part12
"کوک"
کوک : عا...م..ممنون واقعا نیازش داشتم
ات : اوم...ناهارتونو هم اوردم با قهوتون
سوجین : ات خونه اقای جئون خوش میگذره
ات : البته^-^...خانم جئون خیلی مهربونن
سوجین : من جونگ کوک رو میگم🌚
ات و کوک : خفه شو
ات :.....
کوک :....
سوجین : 🥲
ات : بفرمایین اقای کیم
ات یه ناهار جدا برای تهیونگ اورده بود
ات : راجبتون از سوجین شنیدم گفتم برای دوس اقای جئونم بیارن
تهیونگ : هارتمممممم🥲✨️✨️✨️
یکی هم به سوجین داد
سوجین : دست پخت ات طلاس بخدا
کوک : راستی حال مادرم چطوره
ات : گفت که میتونه از پس خودش بر بیاد..تازه نمیتونم بزارم کل روز رو تخت باشه یه سری سرگرمی براشون گزاشتم
کوک : ک اینطور...از دیشب تا حالا مامانم خوشحال بنظر میومد...ممنون*لبخند*
ات : من فقط وظیفمو انجام میدم*لبخند*
سوجین : عی جان چه عکس قشنگی شد
ات : سوجیننننن
ات خواست بره سمت سوجین که میخواست بیوفته....ولی دسمتمو پشت کمرش بردم و گرفتمش
کوک : حالت خوبه؟چت شد
ات : چیزی نیس فقد پاشنه کفشم شکست
تهیونگ : بهتره بریم دفتر اقای جئون مگ نه🌚✨️
سوجین : اوهوممم🌚
*دفتر اقای جئون*
ات : همین هفته اینو گرفتم
سوجین : الان چرا داری حرص میخوری مجبوری با این میای مث من باش بدون پاشنه
ات : الان من چجوری برم بیمارستان
تهیونگ در حال خوردن : وایی..خانم کیم...خیلی خوشمزس
ات : نوش جان...بزار زنگ بزنم جیمین
سوجین : چرا نمیزنی نامجون
ات : نامجون نه ماشین داره نه گواهینامه خودمم باید برم دنبالش بریم بیمارستان
سوجین : عا یادم رف 🗿
"ات"
گوشیو از کیفم در اوردم
تهیونگ : یااااااا ایفون ۱۴ داریییییی
سوجین : خجالت بکش غذا تو دهنته🗿
تهیونگ : نزن خو🗿
به جیمین زنگ زدم
___________
جیمین : سیلامممممم
ات : سلام جیمین چطوری؟
جیمین : تو خوب باشی من عالیم
ات : مرسی...ام..میگم جیمین
جیمین : چی شده؟
ات : اون دست کلید خونم هنوز پیشته
جیمین : اره چطور؟
ات : میتونی بری اون کفش مشکیمو بیاری؟
جیمین : همون که پاشنش پهنه نامجون روز تولدت برات گرف
ات : اره همون
جیمین : پس چرا اون کیفه رو با خودت نمیبری که من برات گرفتم!مگ من اون چه فرقی میکنم
ات : کیفه همرامه جیمین*خنده*
جیمین : بیرونی •-•؟
ات : اوهوم
جیمین : عی جانننننن•-• خب تو کجایی الان•-•
ات : شرکتی که سوجین توش کار میکنه
جیمین : همین که یه پسر کصخل همراهش بود؟
ات : زشته جیمین
جیمین : اوکی الان میام خودافیس •-•
ات : خدافظ
________
قطع کردم
تهیونگ : الان کصخل با من بود؟
سوجین : کسی جز تو اینجا کصخل نیس تهیونگ
تهیونگ : من از زندگی لفت میدم 😐💔
کوک : میگم ات...مگه چندتا دوس داری؟
ات : فقط نامجون و جیمین و سوجین
سوجین : اینجوری نگو تو بیشتر با نامجون وقت میگذرونی
کوک : من دارم با ات حرف میزنم...
کوک : عا...م..ممنون واقعا نیازش داشتم
ات : اوم...ناهارتونو هم اوردم با قهوتون
سوجین : ات خونه اقای جئون خوش میگذره
ات : البته^-^...خانم جئون خیلی مهربونن
سوجین : من جونگ کوک رو میگم🌚
ات و کوک : خفه شو
ات :.....
کوک :....
سوجین : 🥲
ات : بفرمایین اقای کیم
ات یه ناهار جدا برای تهیونگ اورده بود
ات : راجبتون از سوجین شنیدم گفتم برای دوس اقای جئونم بیارن
تهیونگ : هارتمممممم🥲✨️✨️✨️
یکی هم به سوجین داد
سوجین : دست پخت ات طلاس بخدا
کوک : راستی حال مادرم چطوره
ات : گفت که میتونه از پس خودش بر بیاد..تازه نمیتونم بزارم کل روز رو تخت باشه یه سری سرگرمی براشون گزاشتم
کوک : ک اینطور...از دیشب تا حالا مامانم خوشحال بنظر میومد...ممنون*لبخند*
ات : من فقط وظیفمو انجام میدم*لبخند*
سوجین : عی جان چه عکس قشنگی شد
ات : سوجیننننن
ات خواست بره سمت سوجین که میخواست بیوفته....ولی دسمتمو پشت کمرش بردم و گرفتمش
کوک : حالت خوبه؟چت شد
ات : چیزی نیس فقد پاشنه کفشم شکست
تهیونگ : بهتره بریم دفتر اقای جئون مگ نه🌚✨️
سوجین : اوهوممم🌚
*دفتر اقای جئون*
ات : همین هفته اینو گرفتم
سوجین : الان چرا داری حرص میخوری مجبوری با این میای مث من باش بدون پاشنه
ات : الان من چجوری برم بیمارستان
تهیونگ در حال خوردن : وایی..خانم کیم...خیلی خوشمزس
ات : نوش جان...بزار زنگ بزنم جیمین
سوجین : چرا نمیزنی نامجون
ات : نامجون نه ماشین داره نه گواهینامه خودمم باید برم دنبالش بریم بیمارستان
سوجین : عا یادم رف 🗿
"ات"
گوشیو از کیفم در اوردم
تهیونگ : یااااااا ایفون ۱۴ داریییییی
سوجین : خجالت بکش غذا تو دهنته🗿
تهیونگ : نزن خو🗿
به جیمین زنگ زدم
___________
جیمین : سیلامممممم
ات : سلام جیمین چطوری؟
جیمین : تو خوب باشی من عالیم
ات : مرسی...ام..میگم جیمین
جیمین : چی شده؟
ات : اون دست کلید خونم هنوز پیشته
جیمین : اره چطور؟
ات : میتونی بری اون کفش مشکیمو بیاری؟
جیمین : همون که پاشنش پهنه نامجون روز تولدت برات گرف
ات : اره همون
جیمین : پس چرا اون کیفه رو با خودت نمیبری که من برات گرفتم!مگ من اون چه فرقی میکنم
ات : کیفه همرامه جیمین*خنده*
جیمین : بیرونی •-•؟
ات : اوهوم
جیمین : عی جانننننن•-• خب تو کجایی الان•-•
ات : شرکتی که سوجین توش کار میکنه
جیمین : همین که یه پسر کصخل همراهش بود؟
ات : زشته جیمین
جیمین : اوکی الان میام خودافیس •-•
ات : خدافظ
________
قطع کردم
تهیونگ : الان کصخل با من بود؟
سوجین : کسی جز تو اینجا کصخل نیس تهیونگ
تهیونگ : من از زندگی لفت میدم 😐💔
کوک : میگم ات...مگه چندتا دوس داری؟
ات : فقط نامجون و جیمین و سوجین
سوجین : اینجوری نگو تو بیشتر با نامجون وقت میگذرونی
کوک : من دارم با ات حرف میزنم...
۲۰.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.