عشق سخت
پارت ۳۶
روز بعد
ا/ت ویو
یونا بهم زنگ زد بریم بیرون
منم چون زیاد خونه مونده بودم قبول کردم
فقط برام سوال بود چرا جایی که گفته دقیقا وسط شهره ما معمولا اونطرف نمیریم
خیلی بهش فکر نکردم
ساعت ۴ بود
رفتم اماده شم
یه دوش ۱۰ مینی گرفتم
اومدم لباس پوشیدم و یکم ارایش کردم و رفتم به جایی که یونا گفته بود
به اونجا که رسیدم از ماشین پیاده شدم و دنبال یونا میگشتم
یهو یکی دستم و کشید برد تو یه کوچه
نگاه کردم دیدم یوناست
ا/ت: یونا چیکار میکنی
یونا: ا/ت ساکت باش دنبالم بیا
با هم رفتیم ته کوچه اونجا یه در کوچیک بود که برای یه ساختمون بزرگ بود
یونا در اونجا رو زد
در باز شد
جیمین.....
ا/ت: یونا جیمین داریندچه غلطی میکنین سر به سرم گذاشتین
جیمین: ا/ت دنبالم بیا
ا/ت: چی؟
جیمین دستم و کشید و دنبالخودش برد یونا هم همونجا موند
ا/ت: جیمین داریم کجا میریم
جیمین: دنبالم بیا میفهمی
رفتیم تو یه سالن کلی خبرنگار اونجا بود و کوک هم اون وسط وایستاده بود و جواب اونا رو میداد
تا منو دید اومد سمتم و دستم و گرفت و اوردم سمت خبرنگارا
همه بلند بلند داشتن حرف میزدن
حس بدی داشتم
کوک: ا/ت خوبی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: چیکار میکنی
کوک: میخوام قضیه رو حل کنم و به همه بفهمونم ما قرار میزاریم
ا/ت: ولی...
کوک: میخوام به همتون اینو بگم که منو ا/ت باهم قرار میزاریم اولش مخفی میکردیمش چون ا/ت نمیخواست کسی بفهمه ولی الان هر دوتامون میخوایم بگیم که ما باهم قرار میزاریم
خبرنگارا شروع کردن سوال پرسیدن
بادیگارد های کوک اومدن سمتمون و ما رو از بین خبرنگارا رد کردن و سوار ماشین شدیم
راه افتادیم سمت خونه کوک
ا/ت: کوک تو با این قضیه مشکل نداری
کوک: نه من از تمون اول هم گفتم میخوام بقیه بفهمن
ا/ت: ولی اگه کمپانیت بگه از من جدا شی چی
کوک: بدون من از تو جدا نمیشم حتی حاضرم با کمپانی درگیری داشته باشم ولی ازت جدا نشم و یه چیزی نگران نباش کمپانی چیزی نمیگه الان هم مطمئنا بعد این یه مقاله میاد بیرون که ما قرار میزاریم
ا/ت: اوهوم
کوک: ولی دیگه این فکر به سرت نزنه که از من جدا شی وگرنه من میدونم با تو
ا/ت: باشه جدا نمیشم. کوک میشه منو برسونی خونم
کوک:.....
ادامه توی پارت بعد
_____________________________________________________
پارت بعدی پارت اخره بچه ها منتظر باشید 😊
روز بعد
ا/ت ویو
یونا بهم زنگ زد بریم بیرون
منم چون زیاد خونه مونده بودم قبول کردم
فقط برام سوال بود چرا جایی که گفته دقیقا وسط شهره ما معمولا اونطرف نمیریم
خیلی بهش فکر نکردم
ساعت ۴ بود
رفتم اماده شم
یه دوش ۱۰ مینی گرفتم
اومدم لباس پوشیدم و یکم ارایش کردم و رفتم به جایی که یونا گفته بود
به اونجا که رسیدم از ماشین پیاده شدم و دنبال یونا میگشتم
یهو یکی دستم و کشید برد تو یه کوچه
نگاه کردم دیدم یوناست
ا/ت: یونا چیکار میکنی
یونا: ا/ت ساکت باش دنبالم بیا
با هم رفتیم ته کوچه اونجا یه در کوچیک بود که برای یه ساختمون بزرگ بود
یونا در اونجا رو زد
در باز شد
جیمین.....
ا/ت: یونا جیمین داریندچه غلطی میکنین سر به سرم گذاشتین
جیمین: ا/ت دنبالم بیا
ا/ت: چی؟
جیمین دستم و کشید و دنبالخودش برد یونا هم همونجا موند
ا/ت: جیمین داریم کجا میریم
جیمین: دنبالم بیا میفهمی
رفتیم تو یه سالن کلی خبرنگار اونجا بود و کوک هم اون وسط وایستاده بود و جواب اونا رو میداد
تا منو دید اومد سمتم و دستم و گرفت و اوردم سمت خبرنگارا
همه بلند بلند داشتن حرف میزدن
حس بدی داشتم
کوک: ا/ت خوبی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: چیکار میکنی
کوک: میخوام قضیه رو حل کنم و به همه بفهمونم ما قرار میزاریم
ا/ت: ولی...
کوک: میخوام به همتون اینو بگم که منو ا/ت باهم قرار میزاریم اولش مخفی میکردیمش چون ا/ت نمیخواست کسی بفهمه ولی الان هر دوتامون میخوایم بگیم که ما باهم قرار میزاریم
خبرنگارا شروع کردن سوال پرسیدن
بادیگارد های کوک اومدن سمتمون و ما رو از بین خبرنگارا رد کردن و سوار ماشین شدیم
راه افتادیم سمت خونه کوک
ا/ت: کوک تو با این قضیه مشکل نداری
کوک: نه من از تمون اول هم گفتم میخوام بقیه بفهمن
ا/ت: ولی اگه کمپانیت بگه از من جدا شی چی
کوک: بدون من از تو جدا نمیشم حتی حاضرم با کمپانی درگیری داشته باشم ولی ازت جدا نشم و یه چیزی نگران نباش کمپانی چیزی نمیگه الان هم مطمئنا بعد این یه مقاله میاد بیرون که ما قرار میزاریم
ا/ت: اوهوم
کوک: ولی دیگه این فکر به سرت نزنه که از من جدا شی وگرنه من میدونم با تو
ا/ت: باشه جدا نمیشم. کوک میشه منو برسونی خونم
کوک:.....
ادامه توی پارت بعد
_____________________________________________________
پارت بعدی پارت اخره بچه ها منتظر باشید 😊
۲۰.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.