ازدواج اجباری پارت4
فرداشب]
[ویو ا.ت]
لباس مشکی کوتاه رو پوشیدم و ارایش ظریف کردم و موهای بلندم رو که تا کمرم بود رو ازاد ول کردم.....
بعد از اینکه به همه سلام کردیم الان من کنار جیمین تو خونه شوهر ایندم نشستم و به همه پسرا خوشتیپ نگاه میکردم واقعا چرا پسرا این خانواده اینقد خوشتیپن
جیمین:ا.ت خوشکلم داری ابرومونو میبری اونا همه زن دارن ایقدر نگاه نکن(کنار گوشش حرف میزد)
ا.ت: (متعجب به جیمین نگاه می کرد و کنار گوشش میگم)پس کدومشون شوهر منه
جیمین:تابلو نکن دختر اون سمت چپیه که کنار اقای جئون نشسته جونگکوکه
ا.ت:(سرش رو اورد بالا که با جونگکوک که بهش خیره شده بود چشم تو چشم شد )نه بابا این که از همه جزاب تره ولی چهره سردی داره
جیمین:گفتم تابلو نکن...ای خداا
.........
جونگکوک:(دختره پرو چطور به پسرا نگاه میکنه تازه این لباس که پوشیده شبیه هر*زه هاس از لباسهای کوتاه به شدت متنفرم....از همچین دخترای متنفرم اینم شبیه برادر نچسپشه )
........
جئون :پس هفته دیگه مراسم ازدواج برگزار میکنیم و بچه ها هم فردا برن خرید
پارک:خوبه پس ما دیگه رفع زحمت می کنیم
خ.جئون:خوش اومدید
خ.پارک:خدانگه دار
........
(فردا)
ا.ت و جیمین باهم رفتن دنبال نارا و از اونجای که جونگکوک گفته بود تو کمپانی با پدرش کار داره نیومده بود و ا.ت تمام مدت کلافه به جیمین و نارا که قربون سدقه هم می رفتن نگاه میکرد
نارا:اه جونگکوک دستت بشکنه با صورت جیمین من چیکار کرده (وقتی به زخم های صورت جیمین دست می رد)
جیمین:من خوبم عزیزم گفتم نگران نباش (دست نارا رو بوسید)
نارا:اوهوم
ا.ت : خواهشاً بس کنید من میخوام بر گردم شما برا خودتون لباس عروس و ایا بخرید من یه روز دیگه میام (پاشد)
جیمین:باشه من اول تور میرسونم بعد نارا رو
ا.ت:اوکی میدونم میخوای چیکار کنید فقط منو بر گردونید خونه
جیمین:دختره پرو
.........
صبح از خواب پا شدم و رفتم پایین فقط مامان خونه بود رو میز نشستم و صبحانه میخوردم
خ.پارک:ا.ت دخترم
ا.ت:اه مامان لطفاً به من نگو دخترم چون تا حالا نتونستی کاری برام بکنی
خ.پارک:ا.ت میدونی که وقتی پدرت حرفی بزنه دست من نیست دیگه
ا.ت:میدونم اما من هیچ وقت مثل تو نمیشم خدمتکار شوهرم
خ.پارک:بس کن این وظیفه منه
ا.ت:اره(پاشد خواست بره)
خ.پارک:صبر کن خانم جئون گفت که خودشون برات لباس عروس میفرستن
ا.ت:همینو کم داشتم یه مشت پیر زن بشینن برام لباس عروس انتخاب کنن
خ.پارک:درست حرف بزن دختر
ا.ت: بیخیال (رفت تو اتاقش)
[ویو ا.ت]
لباس مشکی کوتاه رو پوشیدم و ارایش ظریف کردم و موهای بلندم رو که تا کمرم بود رو ازاد ول کردم.....
بعد از اینکه به همه سلام کردیم الان من کنار جیمین تو خونه شوهر ایندم نشستم و به همه پسرا خوشتیپ نگاه میکردم واقعا چرا پسرا این خانواده اینقد خوشتیپن
جیمین:ا.ت خوشکلم داری ابرومونو میبری اونا همه زن دارن ایقدر نگاه نکن(کنار گوشش حرف میزد)
ا.ت: (متعجب به جیمین نگاه می کرد و کنار گوشش میگم)پس کدومشون شوهر منه
جیمین:تابلو نکن دختر اون سمت چپیه که کنار اقای جئون نشسته جونگکوکه
ا.ت:(سرش رو اورد بالا که با جونگکوک که بهش خیره شده بود چشم تو چشم شد )نه بابا این که از همه جزاب تره ولی چهره سردی داره
جیمین:گفتم تابلو نکن...ای خداا
.........
جونگکوک:(دختره پرو چطور به پسرا نگاه میکنه تازه این لباس که پوشیده شبیه هر*زه هاس از لباسهای کوتاه به شدت متنفرم....از همچین دخترای متنفرم اینم شبیه برادر نچسپشه )
........
جئون :پس هفته دیگه مراسم ازدواج برگزار میکنیم و بچه ها هم فردا برن خرید
پارک:خوبه پس ما دیگه رفع زحمت می کنیم
خ.جئون:خوش اومدید
خ.پارک:خدانگه دار
........
(فردا)
ا.ت و جیمین باهم رفتن دنبال نارا و از اونجای که جونگکوک گفته بود تو کمپانی با پدرش کار داره نیومده بود و ا.ت تمام مدت کلافه به جیمین و نارا که قربون سدقه هم می رفتن نگاه میکرد
نارا:اه جونگکوک دستت بشکنه با صورت جیمین من چیکار کرده (وقتی به زخم های صورت جیمین دست می رد)
جیمین:من خوبم عزیزم گفتم نگران نباش (دست نارا رو بوسید)
نارا:اوهوم
ا.ت : خواهشاً بس کنید من میخوام بر گردم شما برا خودتون لباس عروس و ایا بخرید من یه روز دیگه میام (پاشد)
جیمین:باشه من اول تور میرسونم بعد نارا رو
ا.ت:اوکی میدونم میخوای چیکار کنید فقط منو بر گردونید خونه
جیمین:دختره پرو
.........
صبح از خواب پا شدم و رفتم پایین فقط مامان خونه بود رو میز نشستم و صبحانه میخوردم
خ.پارک:ا.ت دخترم
ا.ت:اه مامان لطفاً به من نگو دخترم چون تا حالا نتونستی کاری برام بکنی
خ.پارک:ا.ت میدونی که وقتی پدرت حرفی بزنه دست من نیست دیگه
ا.ت:میدونم اما من هیچ وقت مثل تو نمیشم خدمتکار شوهرم
خ.پارک:بس کن این وظیفه منه
ا.ت:اره(پاشد خواست بره)
خ.پارک:صبر کن خانم جئون گفت که خودشون برات لباس عروس میفرستن
ا.ت:همینو کم داشتم یه مشت پیر زن بشینن برام لباس عروس انتخاب کنن
خ.پارک:درست حرف بزن دختر
ا.ت: بیخیال (رفت تو اتاقش)
۳۹.۲k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.