وقتی براش مهم نیستی پارت 8
پارت 8
وقتی براش مهم نیستی
_____________________________________________
ویو نامجون صبح
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم کنارم رو نگاه کردم الان ۶ ساله که همیشه صبح ها از خواب بیدار میشم و با جای خالی چان هیون رو به رو میشم الان ۶ ساله که هیچ خبری از چان هیون نیست و حتی نمیدونم بابا شدم یا نه نمیدونم از چان هیون بچه دارم یا نه هیچی نمیدونم آخرین باری که دیدمش ۱ سال پیش بود که با یه دختر کوچولو و ناز راه میرفت و میخواندید فکر کنم اون دختر من بود شنیدم که بهش گفت مین هو من عاشق اسم مین هو بودم ازش ممنونم که این اسم رو روی بچمون گذاشته وای نمیدونم اون دختر دختر من بود یا نه
_____________________________________________
ویو چان هیون
از خواب بیدار شدم دیدم مین هو نیست وای نه نکنه باز جو دان ته دزدیدتش با سرعت خیلی زیاد از پیله ها اومدم پایین و دیدم مین هو و سوریون سر میز نشستن و دارن صبحونه میخورن
چان هیون: مین هو....... چوگوله ( چوگوله : میخوای بمیری )فکر کردم جو دان ته باز دزدیدتت
مین هو: مامان نزدیک بود دیرم بشه ..... راستی ساعت چنده ....... ای وای دیرم شد من دیگه میرم مامان خاله سوریون خدافظ
سوریون: خداحافظ عزیزم
چان هیون: خداحافظ مراقب خودت باش دخترم
سوریون : چان هیون بیا صبحونه بخور
با سوریون صبحونه خوردیم و رفتیم شرکت
(نکته : سوریون و چان هیون با هم همکار هستند )
من و سوریون رفتیم توی اتاق من با صحنه ای که دیدم یخ زدم .......
در خماری بمانید 😉
ببخشید کم بود و دیر شد 🙂
لطفاً حمایت کنید 🙏
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده:민 윤 기
وقتی براش مهم نیستی
_____________________________________________
ویو نامجون صبح
با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم کنارم رو نگاه کردم الان ۶ ساله که همیشه صبح ها از خواب بیدار میشم و با جای خالی چان هیون رو به رو میشم الان ۶ ساله که هیچ خبری از چان هیون نیست و حتی نمیدونم بابا شدم یا نه نمیدونم از چان هیون بچه دارم یا نه هیچی نمیدونم آخرین باری که دیدمش ۱ سال پیش بود که با یه دختر کوچولو و ناز راه میرفت و میخواندید فکر کنم اون دختر من بود شنیدم که بهش گفت مین هو من عاشق اسم مین هو بودم ازش ممنونم که این اسم رو روی بچمون گذاشته وای نمیدونم اون دختر دختر من بود یا نه
_____________________________________________
ویو چان هیون
از خواب بیدار شدم دیدم مین هو نیست وای نه نکنه باز جو دان ته دزدیدتش با سرعت خیلی زیاد از پیله ها اومدم پایین و دیدم مین هو و سوریون سر میز نشستن و دارن صبحونه میخورن
چان هیون: مین هو....... چوگوله ( چوگوله : میخوای بمیری )فکر کردم جو دان ته باز دزدیدتت
مین هو: مامان نزدیک بود دیرم بشه ..... راستی ساعت چنده ....... ای وای دیرم شد من دیگه میرم مامان خاله سوریون خدافظ
سوریون: خداحافظ عزیزم
چان هیون: خداحافظ مراقب خودت باش دخترم
سوریون : چان هیون بیا صبحونه بخور
با سوریون صبحونه خوردیم و رفتیم شرکت
(نکته : سوریون و چان هیون با هم همکار هستند )
من و سوریون رفتیم توی اتاق من با صحنه ای که دیدم یخ زدم .......
در خماری بمانید 😉
ببخشید کم بود و دیر شد 🙂
لطفاً حمایت کنید 🙏
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده:민 윤 기
۷.۶k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.