خون اشام جذاب من
خون اشام جذاب من
پارت 6
اون کسی نبود جز جیمین وای نه حالا باید چیکار کنم. جون همه در خطره ولی اون یکی که پشت سر جیمینه کیه
(علامت شوگولی&)
&: سلام به همگی من شوگا هستم و خوشبختم از اشناییتون
_: سلام من جیمین هستم و خوشبختم از اشناییتون
معلم: خب اقای جیمین شما پیش ا.ت بشینین و اقای شوگا شما هم پیش مان وول بشینید
ذهن جیمین: چی شد ا.ت هم تو این کلاسه دفعه ی قبل دلم نیومد که بکشمش ولی اندفعه دیگه تمومش میکنم چون وقتی خونش رو خوردم فهمیدم که اگر کل خون اون رو بخورم میتونم دوباره برم رده 1 خون اشام های برتر
ذهن ا.ت: حالا چیکار کنم نکنه بخواد همه رو امروز قتل عام کنه وای نه بدبخت شدیم
جیمین رفت بغل ا.ت نشست
20 مین بعد
زنگ خورد
همه از کلاس رفته بودن بیرون ولی من و جیمین و شوگا هنوز تو کلاس بودیم
+: اهای جیمین چرا اومدی به مدرسه ما تو حق نداری کسی از این مدرسه رو بکشی
_: به تو ربطی نداره ولی من به خاطر تو اومدم نه بقیه
&: جیمین فقط سریع تمومش کن بریم
+(تو ذهنش) چی شد یعنی الان میخوان که منو بکشن
_: خوب ا.ت یه جا وایسا و دادم نزن
+:(با گریه) چرا تو اینجوری شدی جیمین تو اصلا اینجوری نبودی من فقط به تو اعتماد داشتم و تو بهترین دوستم بودی
_: میخواستم کارشو تموم کنم ولی وقتی گریه هاش رو دیدم نتونستم کاری کنم
&: اه بدو جیمین دیگه
_: شوگا چند دیقه برو بیرون
&: باشه ولی سریع باش
شوگا رفت بیرون
+: خب جیمین چرا وایسادی بیا تمومش کن دیگه من از این دنیا خسته شدم دیگه نمیتونم تحمل کنم این از لونا اینم از تو من دیگه کسی رو تو این دنیا ندارم (با داد و گریه)
ویو جیمین
دست خودم نبود وقتی دیدم داره گریه میکنه و خیلی ناراحته رفتم نزدیکش و بوسیدمش
ویو ا.ت
وقتی داشتم گریه میکردم و حرف میزدم جیمین اومد نزدیکم فکر کردم دیگه باید با زندگی خداحافظی کنم ولی اون منو بوسید و گریم قطع شد ولی هر چی سعی میکردم کنار بزنمش اون نمیزاشت
بعد 1 دیقه از من جدا شد و معلوم بود که ناراحته
میخواست حرف بزنه ولی زنگ خورد و همه اومدن و من منتظر زنگ بعد بودم تا بفهمم که چی میخواست بهم بگه
این داستان ادامه دارد......
شرط: 5 لایک و 3 فالوور
پارت 6
اون کسی نبود جز جیمین وای نه حالا باید چیکار کنم. جون همه در خطره ولی اون یکی که پشت سر جیمینه کیه
(علامت شوگولی&)
&: سلام به همگی من شوگا هستم و خوشبختم از اشناییتون
_: سلام من جیمین هستم و خوشبختم از اشناییتون
معلم: خب اقای جیمین شما پیش ا.ت بشینین و اقای شوگا شما هم پیش مان وول بشینید
ذهن جیمین: چی شد ا.ت هم تو این کلاسه دفعه ی قبل دلم نیومد که بکشمش ولی اندفعه دیگه تمومش میکنم چون وقتی خونش رو خوردم فهمیدم که اگر کل خون اون رو بخورم میتونم دوباره برم رده 1 خون اشام های برتر
ذهن ا.ت: حالا چیکار کنم نکنه بخواد همه رو امروز قتل عام کنه وای نه بدبخت شدیم
جیمین رفت بغل ا.ت نشست
20 مین بعد
زنگ خورد
همه از کلاس رفته بودن بیرون ولی من و جیمین و شوگا هنوز تو کلاس بودیم
+: اهای جیمین چرا اومدی به مدرسه ما تو حق نداری کسی از این مدرسه رو بکشی
_: به تو ربطی نداره ولی من به خاطر تو اومدم نه بقیه
&: جیمین فقط سریع تمومش کن بریم
+(تو ذهنش) چی شد یعنی الان میخوان که منو بکشن
_: خوب ا.ت یه جا وایسا و دادم نزن
+:(با گریه) چرا تو اینجوری شدی جیمین تو اصلا اینجوری نبودی من فقط به تو اعتماد داشتم و تو بهترین دوستم بودی
_: میخواستم کارشو تموم کنم ولی وقتی گریه هاش رو دیدم نتونستم کاری کنم
&: اه بدو جیمین دیگه
_: شوگا چند دیقه برو بیرون
&: باشه ولی سریع باش
شوگا رفت بیرون
+: خب جیمین چرا وایسادی بیا تمومش کن دیگه من از این دنیا خسته شدم دیگه نمیتونم تحمل کنم این از لونا اینم از تو من دیگه کسی رو تو این دنیا ندارم (با داد و گریه)
ویو جیمین
دست خودم نبود وقتی دیدم داره گریه میکنه و خیلی ناراحته رفتم نزدیکش و بوسیدمش
ویو ا.ت
وقتی داشتم گریه میکردم و حرف میزدم جیمین اومد نزدیکم فکر کردم دیگه باید با زندگی خداحافظی کنم ولی اون منو بوسید و گریم قطع شد ولی هر چی سعی میکردم کنار بزنمش اون نمیزاشت
بعد 1 دیقه از من جدا شد و معلوم بود که ناراحته
میخواست حرف بزنه ولی زنگ خورد و همه اومدن و من منتظر زنگ بعد بودم تا بفهمم که چی میخواست بهم بگه
این داستان ادامه دارد......
شرط: 5 لایک و 3 فالوور
۳.۹k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.