تک پارتی کوک ♡
بعد از ۱۰ مین میسو آمد و زود صبحانه خوردیم و از خواهر تشکر کردیم و زود لباس پوشیدیم تا بریم بیرون سوجینا و نونا هنوز خواب بودن از جفتشون بدم میاد اههه
ی شروار مشکی و ی لباس سفید بلند پوشیدم ک تا پایین باسنم بود پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم کیفمو برداشتم و آمدم بیرون میسو هم آمد بیرون خیلی کیوت شده بود ی لباس صورتی و ی شروال مشکی پوشیده بود و موهاشو خرگوشی بسته بود زود باهم رفتین پایین از یونا خدافظی کردیم و رفتیم بیرون رفتیم بطرف مغازه های لباس فروشی و کلی خرید کردیم باهم و بعدم هم رفتیم تو پارک و من رفتم دوتا بستنی گرفتم آمدم و شروع کردیم ب خوردن ساعت ۴ بود میسو هم رفت یکم قدم بزنه همین دورو برا منم خوب نگرانش میشدم از عقب دنبالش میرفتم ک خورد ب ی پسره ای زود رفتم سمتش و بلندش کردم و از پسره معذرت خواستم و با میسو رفتم دیگه باید میرفتیم خونه البته میدونستم وقتی رفتیم خونه باید اشهدمو بخونم هم من هم میسو ب طرف خونه راه افتادیم وقتی رسیدیم سوجینا دم در بود میسو دست منو گرفت با با هم رفتیم طرفش
سوجینا :خواهر منو کجا بردی هان دختره ی هرزه
میسو :سوجینا درست حرف بزن با ا.ت
ا.ت : میسو تو برو تو من هم میام
میسو از دستم خریداری گرفت و رفت داخل خونه ک سوزشی روی گونم حس کردم
برگشتم طرف سوجینا
ا.ت :فک کردی کی هستی ک میزنی تو گوش من هانننن ( با داد )
سوجینا : حد خودتو بدون دختره ی هرزه
آمد دوره بزنه توی صورتم ک دستشو گرفتم و پیچوندم
ا.ت : اگر الان تو و اون نونا ب اینجا رسیدین همش بخاطر پدر من و من بوده پس دهنتو ببند و گمشو اونور
دستشو ول کردم ورفتم توی خونه نونا این تلب کارا اونجا ایستاده بود منم بش نوجه نکردم و رفتم داخل اتاقم ک میسو آمد پیشم
میسو :ا.ت خوبی ببینم چرا گونت سرخ شده چیشده هان
ا.ت چیزی نیست عزیزم
میسو کار اون سوجینای بیشعور آره
تک خنده ای کردم و گفتم آره ولی نگران نباش منم حقشو گذاشتم کف دستش
ک جفتمون خودمون گرفت میسو با همه فرق داشت اون بهترین کسم بود داشتیم میکندیدیم ک نونا آمد تو و میسو رو برد بیرون و آمد پیش من
نونا : عوضی چطور جرعت میکنی روی دخترم دست بلند کنی و میسو رو ببری بیرو هان هرزه ی اش
ا.ت : خفشوووووو تو و اون سوجینا دیگه دارین از حدتون میگزرین بسههههه میدونین ک تمام این دارایی ها مال منه ننن پس اینم در نظر بگیر ک میتونم خیلی راحت پرتت کنم با اون دخترت بیرون فهمیدی الانم گمشو بیرون و با میسو هم کاری نداشته باشه فهمیدی (باداد)
آمد جلو و موهامو گرفت و پرتم کرد رو زمین ک سر خورد ب لبه ی میز و شکست آمد طرفم و شروع ب زدنم کرد
ی شروار مشکی و ی لباس سفید بلند پوشیدم ک تا پایین باسنم بود پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم کیفمو برداشتم و آمدم بیرون میسو هم آمد بیرون خیلی کیوت شده بود ی لباس صورتی و ی شروال مشکی پوشیده بود و موهاشو خرگوشی بسته بود زود باهم رفتین پایین از یونا خدافظی کردیم و رفتیم بیرون رفتیم بطرف مغازه های لباس فروشی و کلی خرید کردیم باهم و بعدم هم رفتیم تو پارک و من رفتم دوتا بستنی گرفتم آمدم و شروع کردیم ب خوردن ساعت ۴ بود میسو هم رفت یکم قدم بزنه همین دورو برا منم خوب نگرانش میشدم از عقب دنبالش میرفتم ک خورد ب ی پسره ای زود رفتم سمتش و بلندش کردم و از پسره معذرت خواستم و با میسو رفتم دیگه باید میرفتیم خونه البته میدونستم وقتی رفتیم خونه باید اشهدمو بخونم هم من هم میسو ب طرف خونه راه افتادیم وقتی رسیدیم سوجینا دم در بود میسو دست منو گرفت با با هم رفتیم طرفش
سوجینا :خواهر منو کجا بردی هان دختره ی هرزه
میسو :سوجینا درست حرف بزن با ا.ت
ا.ت : میسو تو برو تو من هم میام
میسو از دستم خریداری گرفت و رفت داخل خونه ک سوزشی روی گونم حس کردم
برگشتم طرف سوجینا
ا.ت :فک کردی کی هستی ک میزنی تو گوش من هانننن ( با داد )
سوجینا : حد خودتو بدون دختره ی هرزه
آمد دوره بزنه توی صورتم ک دستشو گرفتم و پیچوندم
ا.ت : اگر الان تو و اون نونا ب اینجا رسیدین همش بخاطر پدر من و من بوده پس دهنتو ببند و گمشو اونور
دستشو ول کردم ورفتم توی خونه نونا این تلب کارا اونجا ایستاده بود منم بش نوجه نکردم و رفتم داخل اتاقم ک میسو آمد پیشم
میسو :ا.ت خوبی ببینم چرا گونت سرخ شده چیشده هان
ا.ت چیزی نیست عزیزم
میسو کار اون سوجینای بیشعور آره
تک خنده ای کردم و گفتم آره ولی نگران نباش منم حقشو گذاشتم کف دستش
ک جفتمون خودمون گرفت میسو با همه فرق داشت اون بهترین کسم بود داشتیم میکندیدیم ک نونا آمد تو و میسو رو برد بیرون و آمد پیش من
نونا : عوضی چطور جرعت میکنی روی دخترم دست بلند کنی و میسو رو ببری بیرو هان هرزه ی اش
ا.ت : خفشوووووو تو و اون سوجینا دیگه دارین از حدتون میگزرین بسههههه میدونین ک تمام این دارایی ها مال منه ننن پس اینم در نظر بگیر ک میتونم خیلی راحت پرتت کنم با اون دخترت بیرون فهمیدی الانم گمشو بیرون و با میسو هم کاری نداشته باشه فهمیدی (باداد)
آمد جلو و موهامو گرفت و پرتم کرد رو زمین ک سر خورد ب لبه ی میز و شکست آمد طرفم و شروع ب زدنم کرد
۳۸.۰k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.