sunrise in the dark night 🖤 (part 2) 🖤
ویو آرش :
داشتم از شرکت برمیگشتم که مامان زنگ زد بهم گفت برم پیششون کارم دارن منم رفتم به سمت خانه مامان اینا .
- سلام
مینا ( مامان آرش) : سلام خوش اومدی
بابا آرش ( عموی سارینا ) : سلام پسرم
- ( زیر لب ) من پسر تو نیستم
بابا آرش : چیزی گفتی عزیزم ؟
- نه فقط گفتم سلام
- خب مامان چیکارم داشتین گفتین بیام
مینا : گفتم بیای هم یک ناهاری با هم بخوریم هم اینکه می خواستم بهت بگم فردا بلیط داریم برای ژاپن
- چی یعنی دوباره قراره بریم پیش عموم اینا
مینا : بله فردا صبح ساعت ۵ پرواز داریم پس بهتره همین امروز بری وسایلت رو جمع کنی و شب بیای اینجا بمونی تا صبح با هم راه بیوفتیم
- مامان من نمی یام
مینا : یعنی چی نمی یام زشته باید بیای همین که گفتم .
- اوف باشه .پس دیگه من برم
مینا : کجا وایسا ناهار بخوریم بعد برو
- باشه ای گفتم و رفتم نشستم سر میز و داشتم به این فکر می کردم که دوباره قراره اون دختره رو مخ رو ببینم خدایا نجاتم بده
ویو راوی :
سارینا او ور داستان داشت فکر می کرد که چجوری باید آرش تحمل کنه و آرش هم در قسمت دیگری از داستان داشت به همین فکر می کرد . زمان گذشت و شب شد آرش برای سفر فردا رفت خانه مامان و باباش ولی سارینا ...
ویو سارینا :
بعد از ناهار رفتم و داشتم درس می خوندم که دیدم هوا داره تاریک میشه و منم خستم پس وسایل درسم را جمع کردم و افتادم رو تخت و شروع به کار کردن با موبایلم کردم تا اینکه موبایلم زنگ خورد آرنیکا بود . ( آرنیکا دوست صمیمی سارینا هست که مثل سارینا دو رگه است ) جواب دادم .
+ الو سلام
آرنیکا : به به سارینا خانم پارسال دوست امسال آشنا تو نباید یک خبری از ما بگیری
+ شما چی خانم خانما شما نباید یک خبری از ما بگیری
آرنیکه : الان عمه ات که زنگ نزده من زنگ زدم
+ (حرف آرنیکا کاملا منطقی بود پس ترجیح دادم بحث عوض کنم ). خب حالا که زنگ زدی چه خبر چی کار می کنی ؟
آرنیکا : خبری نیست زنگ زدم بگم امشب میای بریم بار
+ نمی دونم اگه حال داشته باشم میام
آرنیکا : خودتو لوس نکن دیگه سارینا دوست دوست پسرم توی بار معروف پارتی گرفته دوست پسرم گفت اگر خواستم بگم تو هم بیای . بیا دیگه
+ خیلی خب باشه ساعت چند ؟
آرنیکا : نیم ساعت دیگه میایم دنبالت آماده باش
+ خیلی خب باشه می بینمت خداحافظ
آرنیکا : باشه خداحافظ
سریع از سر جام بلند شدم یک دوش ده دقیقه ای گرفتم بعد موهام رو خشک کردم و حالت دارش کردم یک لباس مشکی که بلا تنش باز بود و روش الماس کار شده بود پوشیدم آرایش دخترونه ای با رژ قرمز کردم کیفم را برداشتم و رفتم پایین .
مامان سارینا : کجا خانم ؟
+ یکی از دوستام مهمونی گرفته دارم میرم
بابا سارینا : مواظب خودت باش دخترم
+ چشم بابا جون
مامان سارینا : خوش بگذره
+ مرسی . خداحافظ
ماما و بابای سارینا : خداحافظ
کفشم رو پوشیدم و رفتم بیرون که دیدم ماشین دوست پسر آرنیکا یکم عقب تر وایساده رفتم نزدیک که آرنیکا پیاده شد و گفت : وای بانو چقدر زیبا شدین
+ مرسی بانو شما هم بسیار زیبا شدین
دوست پسر آرنیکا : بسه دیگه دخترا بیاین سوار شین
آرنیکا و سارینا : اومدیم
و سوار ماشین شدن توی راه حرفی توی ماشین زده نشد و تقریبا چهل دقیقه بعد رسیدیم .
دوست پسر آرنیکا : خب دیگه دخترا رسیدیم حالا چند تا نکته را عرض می کنم خدمتتون اول اینکه چون من باید برم پیش دوستم اول شما هم با من میاین و بعد از اینکه معرفیتون کردم میتونید برید فقط باید خیلی خوب حواستون به خودتون باشه و اگر مشکلی پیش اومد حتما زود به من خبر بدید همین دیگه بریم .
آرنیکا و سارینا : باشه بریم
+ وارد بار شدیم که بوی الکل و سیگار توی بینی ایم پیچید به سمت یک میز که دورش پر از پسر دختر بود رفتیم و دوست پسر آرنیکا به یک پسر سلام کرد من چون سرم پایین بود پسر رو ندیدم تا اینکه بعد از معرفی آرنیکا به پسره گفت اینم دوست آرنیکا هست سارینا منم سرم رو اوردم بالا که با دیدن پسره خشکم زد اون ........
ممنون میشم لایک کنی 💜
و اگر هم دوست داشتی کامنت بزار 🦋
برای روز دختر زیاد گذاشتم ❄
#ژاپن
#انیمه
#BTS
#ویکوک
#تهکوک
#کیوت
#کره جنوبی
داشتم از شرکت برمیگشتم که مامان زنگ زد بهم گفت برم پیششون کارم دارن منم رفتم به سمت خانه مامان اینا .
- سلام
مینا ( مامان آرش) : سلام خوش اومدی
بابا آرش ( عموی سارینا ) : سلام پسرم
- ( زیر لب ) من پسر تو نیستم
بابا آرش : چیزی گفتی عزیزم ؟
- نه فقط گفتم سلام
- خب مامان چیکارم داشتین گفتین بیام
مینا : گفتم بیای هم یک ناهاری با هم بخوریم هم اینکه می خواستم بهت بگم فردا بلیط داریم برای ژاپن
- چی یعنی دوباره قراره بریم پیش عموم اینا
مینا : بله فردا صبح ساعت ۵ پرواز داریم پس بهتره همین امروز بری وسایلت رو جمع کنی و شب بیای اینجا بمونی تا صبح با هم راه بیوفتیم
- مامان من نمی یام
مینا : یعنی چی نمی یام زشته باید بیای همین که گفتم .
- اوف باشه .پس دیگه من برم
مینا : کجا وایسا ناهار بخوریم بعد برو
- باشه ای گفتم و رفتم نشستم سر میز و داشتم به این فکر می کردم که دوباره قراره اون دختره رو مخ رو ببینم خدایا نجاتم بده
ویو راوی :
سارینا او ور داستان داشت فکر می کرد که چجوری باید آرش تحمل کنه و آرش هم در قسمت دیگری از داستان داشت به همین فکر می کرد . زمان گذشت و شب شد آرش برای سفر فردا رفت خانه مامان و باباش ولی سارینا ...
ویو سارینا :
بعد از ناهار رفتم و داشتم درس می خوندم که دیدم هوا داره تاریک میشه و منم خستم پس وسایل درسم را جمع کردم و افتادم رو تخت و شروع به کار کردن با موبایلم کردم تا اینکه موبایلم زنگ خورد آرنیکا بود . ( آرنیکا دوست صمیمی سارینا هست که مثل سارینا دو رگه است ) جواب دادم .
+ الو سلام
آرنیکا : به به سارینا خانم پارسال دوست امسال آشنا تو نباید یک خبری از ما بگیری
+ شما چی خانم خانما شما نباید یک خبری از ما بگیری
آرنیکه : الان عمه ات که زنگ نزده من زنگ زدم
+ (حرف آرنیکا کاملا منطقی بود پس ترجیح دادم بحث عوض کنم ). خب حالا که زنگ زدی چه خبر چی کار می کنی ؟
آرنیکا : خبری نیست زنگ زدم بگم امشب میای بریم بار
+ نمی دونم اگه حال داشته باشم میام
آرنیکا : خودتو لوس نکن دیگه سارینا دوست دوست پسرم توی بار معروف پارتی گرفته دوست پسرم گفت اگر خواستم بگم تو هم بیای . بیا دیگه
+ خیلی خب باشه ساعت چند ؟
آرنیکا : نیم ساعت دیگه میایم دنبالت آماده باش
+ خیلی خب باشه می بینمت خداحافظ
آرنیکا : باشه خداحافظ
سریع از سر جام بلند شدم یک دوش ده دقیقه ای گرفتم بعد موهام رو خشک کردم و حالت دارش کردم یک لباس مشکی که بلا تنش باز بود و روش الماس کار شده بود پوشیدم آرایش دخترونه ای با رژ قرمز کردم کیفم را برداشتم و رفتم پایین .
مامان سارینا : کجا خانم ؟
+ یکی از دوستام مهمونی گرفته دارم میرم
بابا سارینا : مواظب خودت باش دخترم
+ چشم بابا جون
مامان سارینا : خوش بگذره
+ مرسی . خداحافظ
ماما و بابای سارینا : خداحافظ
کفشم رو پوشیدم و رفتم بیرون که دیدم ماشین دوست پسر آرنیکا یکم عقب تر وایساده رفتم نزدیک که آرنیکا پیاده شد و گفت : وای بانو چقدر زیبا شدین
+ مرسی بانو شما هم بسیار زیبا شدین
دوست پسر آرنیکا : بسه دیگه دخترا بیاین سوار شین
آرنیکا و سارینا : اومدیم
و سوار ماشین شدن توی راه حرفی توی ماشین زده نشد و تقریبا چهل دقیقه بعد رسیدیم .
دوست پسر آرنیکا : خب دیگه دخترا رسیدیم حالا چند تا نکته را عرض می کنم خدمتتون اول اینکه چون من باید برم پیش دوستم اول شما هم با من میاین و بعد از اینکه معرفیتون کردم میتونید برید فقط باید خیلی خوب حواستون به خودتون باشه و اگر مشکلی پیش اومد حتما زود به من خبر بدید همین دیگه بریم .
آرنیکا و سارینا : باشه بریم
+ وارد بار شدیم که بوی الکل و سیگار توی بینی ایم پیچید به سمت یک میز که دورش پر از پسر دختر بود رفتیم و دوست پسر آرنیکا به یک پسر سلام کرد من چون سرم پایین بود پسر رو ندیدم تا اینکه بعد از معرفی آرنیکا به پسره گفت اینم دوست آرنیکا هست سارینا منم سرم رو اوردم بالا که با دیدن پسره خشکم زد اون ........
ممنون میشم لایک کنی 💜
و اگر هم دوست داشتی کامنت بزار 🦋
برای روز دختر زیاد گذاشتم ❄
#ژاپن
#انیمه
#BTS
#ویکوک
#تهکوک
#کیوت
#کره جنوبی
۵.۳k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.