عشق وحشی😈
پارت قبلی لباس لیزا و ته در مهمونی.پارت قبلیپارت چهارم بود.
این پارت ادامشه.
ادامه ی پارت_چهارم
از زبان لیزا:
وارد مهمونی که شدیم لیم رو دیدم و برا دس تکون دادم.
اولش تعجب کرد بعد اومد به سمتمون.
لیم_سلام
+سلام چطوری.
ته_سلام خانم...
به من نگاه کرد.
لیم_لیم جانگوک.
ته_اها.
هان اومد و دستشو دور کمر لیم پیچوند. و رو به من گفت معفری نمی کنی؟
+اها دوستم جدیدم.
تهیونگ_دوست پسرشم.
با ارنج زدم به پهلوی ته.
ته_اخ.
هان_چی شد اقای..
ته_کیم.
هان_اها چی شد اقای کیم؟
ته_هیچی فقط دلم یکم درد گرفت.
هان_بفرمایید یکم استراحت کنید.
+نه ممنون حالش خوبه خوبه.
هان_خوب باشه من و لیم میریم.
+بابای.
ته_نمدونم چرا از پسره خوشم نمیاد.
+قبلا صاحب کارم بود اوووف نمی دونی چقد جذاب و جیگر بود.
با نگاهی که ته بهم کرد گفتم.
+ولی منم ازش خوشم نمیاد .
و خنده ی مصنوعی کردم.
پیش خدمت_بفرمایید.
یک جام رو برداشتم ته هم یک جام رو برداشت.
یه نفس لیوانو سر کشیدم از دهنم تا اخر گلوم سوخت.
قیافمو در هم کشیدم.
ته_مجبور نبودی بخوری.
همه چی داشت تار میشد.
فقط صدای لیم رو شنیدم که گفت_لیزا تو باز مشروب خوردی.اقای کیم چرا گزاشتی بخوره.
ته_ممممن نننمممی دددونستم که ححالش بد میشه.
لیم_همین الان باید بررینش خونه تا استراحت کنه.
+من خوبم.
و بعد خندیدم.
دیگه هیچی نفهمیدم.
از زبان تهیونگ:
لیزا مست کرده بود بغلش کردم و گزاشتمش تو ماشین.
خدایا چقد زود مست شد.
رسیدم دم در خونه و لیزا رو بردام ت اتاق و گزاشتمش رو تخت.
و خودم رفتم ی دوش گرفتم.
از زبان لیزا:
با سر درد شدیدی بیدار شدم.
رو شونم چرخیدم.
با صحنه ایی که دیدم فقطبه زیر پتو رو نگاه کردم.
هوووف خداروشکر.
سریع پاشدم.
وایی حتما دیشب مست کردم خدایا ابروم رفت.
رفتم دست شویی.
اومدم بیرون خواستم بی سر صدا برم بیرون که.
ته_بیا صبحانه بخور.
خنده ی مصنوعی کردم و گفتم الان.
وایی خدیا جون منو بگیر انقد خجالتم نده.
ناخونامو از خجالت میخوردم.
ته_یااااا ناخونات تموم شد.
دستمو از دهنم در اوردم.شروع کردم به خوردن نودل.
بعد پنج دیقه گفتم+مرسی سیر شدم.
میز رو جمع کردم.
+خب من دیگه میرم.
_کجا میری.
با کف دستم زدم به پیشونیم و گفتم.+اخخخخخ بد بخت شدم.
_چی شده؟
+مدرسم مدرسم.
_حالا چی شده.
+وایی تا دوساعت دیگه هم باید کمپانی باشم.
_واقعا؟
+اره من میرم دیگه بای.
_وایسا میرسونمت.
+نه خودم میرم.
و سریع اومدم بیرون.تنها راه نجاتم همین بود.
وایی حالا اگه بیاد کمپانی چیییی؟
سریع ی تاکسی گرفتم رفتم خونه.
ی پیراهن سفید پوشیدم ی کت کوتاه چرم مشکی هم روش ی شلوار جین ابی یخی پوشیدم و ی کلاه لبه دار مشکی و چکمه های اسپرت.
چهل دیقه هم تا کمپانی راهه بیست دیقه هم طول کشید اماده شم.
(لباس لیزا)
این پارت ادامشه.
ادامه ی پارت_چهارم
از زبان لیزا:
وارد مهمونی که شدیم لیم رو دیدم و برا دس تکون دادم.
اولش تعجب کرد بعد اومد به سمتمون.
لیم_سلام
+سلام چطوری.
ته_سلام خانم...
به من نگاه کرد.
لیم_لیم جانگوک.
ته_اها.
هان اومد و دستشو دور کمر لیم پیچوند. و رو به من گفت معفری نمی کنی؟
+اها دوستم جدیدم.
تهیونگ_دوست پسرشم.
با ارنج زدم به پهلوی ته.
ته_اخ.
هان_چی شد اقای..
ته_کیم.
هان_اها چی شد اقای کیم؟
ته_هیچی فقط دلم یکم درد گرفت.
هان_بفرمایید یکم استراحت کنید.
+نه ممنون حالش خوبه خوبه.
هان_خوب باشه من و لیم میریم.
+بابای.
ته_نمدونم چرا از پسره خوشم نمیاد.
+قبلا صاحب کارم بود اوووف نمی دونی چقد جذاب و جیگر بود.
با نگاهی که ته بهم کرد گفتم.
+ولی منم ازش خوشم نمیاد .
و خنده ی مصنوعی کردم.
پیش خدمت_بفرمایید.
یک جام رو برداشتم ته هم یک جام رو برداشت.
یه نفس لیوانو سر کشیدم از دهنم تا اخر گلوم سوخت.
قیافمو در هم کشیدم.
ته_مجبور نبودی بخوری.
همه چی داشت تار میشد.
فقط صدای لیم رو شنیدم که گفت_لیزا تو باز مشروب خوردی.اقای کیم چرا گزاشتی بخوره.
ته_ممممن نننمممی دددونستم که ححالش بد میشه.
لیم_همین الان باید بررینش خونه تا استراحت کنه.
+من خوبم.
و بعد خندیدم.
دیگه هیچی نفهمیدم.
از زبان تهیونگ:
لیزا مست کرده بود بغلش کردم و گزاشتمش تو ماشین.
خدایا چقد زود مست شد.
رسیدم دم در خونه و لیزا رو بردام ت اتاق و گزاشتمش رو تخت.
و خودم رفتم ی دوش گرفتم.
از زبان لیزا:
با سر درد شدیدی بیدار شدم.
رو شونم چرخیدم.
با صحنه ایی که دیدم فقطبه زیر پتو رو نگاه کردم.
هوووف خداروشکر.
سریع پاشدم.
وایی حتما دیشب مست کردم خدایا ابروم رفت.
رفتم دست شویی.
اومدم بیرون خواستم بی سر صدا برم بیرون که.
ته_بیا صبحانه بخور.
خنده ی مصنوعی کردم و گفتم الان.
وایی خدیا جون منو بگیر انقد خجالتم نده.
ناخونامو از خجالت میخوردم.
ته_یااااا ناخونات تموم شد.
دستمو از دهنم در اوردم.شروع کردم به خوردن نودل.
بعد پنج دیقه گفتم+مرسی سیر شدم.
میز رو جمع کردم.
+خب من دیگه میرم.
_کجا میری.
با کف دستم زدم به پیشونیم و گفتم.+اخخخخخ بد بخت شدم.
_چی شده؟
+مدرسم مدرسم.
_حالا چی شده.
+وایی تا دوساعت دیگه هم باید کمپانی باشم.
_واقعا؟
+اره من میرم دیگه بای.
_وایسا میرسونمت.
+نه خودم میرم.
و سریع اومدم بیرون.تنها راه نجاتم همین بود.
وایی حالا اگه بیاد کمپانی چیییی؟
سریع ی تاکسی گرفتم رفتم خونه.
ی پیراهن سفید پوشیدم ی کت کوتاه چرم مشکی هم روش ی شلوار جین ابی یخی پوشیدم و ی کلاه لبه دار مشکی و چکمه های اسپرت.
چهل دیقه هم تا کمپانی راهه بیست دیقه هم طول کشید اماده شم.
(لباس لیزا)
۱۰.۹k
۰۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.