پدر جونگکوک چون میدانست که جونگکوک عاشق ا. ت هست هی تکرار
پدر جونگکوک چون میدانست که جونگکوک عاشق ا. ت هست هی تکرار می کرد ولی پدر ا. ت عصبانی میشود تا که اخر داد زد و گفت
پ. ا: داری دیوانه ام میکنی نمی خواهم دخترم بره داخل فهمیدی
پ. ک: باشه
6سال بعد
جونگکوک: امروز تولد 16سالگی ا. ت بود من ورفیقم تهیونگ قرار بود به تولدش بریم
داخل تولد ا. ت
جونگکوک
الان داخل بودیم و ا. ت مثل همیشه خیلی خوشگل وایستاده بود ولی یه چیزی اعصبانیم میکرد اونم نگاه های پشت سر هم تهیونگ چرا به ا. ت اینطور نگاه می کرد؟
پ. ا: داری دیوانه ام میکنی نمی خواهم دخترم بره داخل فهمیدی
پ. ک: باشه
6سال بعد
جونگکوک: امروز تولد 16سالگی ا. ت بود من ورفیقم تهیونگ قرار بود به تولدش بریم
داخل تولد ا. ت
جونگکوک
الان داخل بودیم و ا. ت مثل همیشه خیلی خوشگل وایستاده بود ولی یه چیزی اعصبانیم میکرد اونم نگاه های پشت سر هم تهیونگ چرا به ا. ت اینطور نگاه می کرد؟
۶.۲k
۱۲ مهر ۱۴۰۳