عاشق شدن part¹⁴

یونا:خوبه تو مخالف بودی الان که داری تهیونگ بیچاره رو میکشی با این غذای بد مزه
دایانا:اوهوم
ا.ت:🤷‍♀️
جیمین:غذا آماده نشد
دایانا:اومدیم عشقم
رفتیم پیش پسرا و یو نا گف که
یونا:خب هرکی برای عشقه خودش زحمت کشیده حالا باید بگید غذا ها چطور شده

ویو تهیونگ
یونا و دایانا غذا هارو گذاشتن جلوی پسرا ا.تم غذای منو گذاشت جلوم به نظر خیلی خوشمزه میومد داشتم به غذا فک میکردم که یهو جیمین داد زدو گف
جیمین:این دیگه چه کوفتی دادی به من بخورم هااااا *داد
دایانا:😶‍🌫️یعنی همینقد دوسم داشتی *خیلی خیلی آروم
نامجون :یااااا تو آشغالا غدا بهتر از این پیدا میشه چرا این مزه رو میده*کمی بلند

یونا :چی. بخاطر یه غذا سر من داد میزنی

پسرا از غذاهاشوون راضی نبودن حالا نوبت من بود خوردم و با اولین قاشق حس کردم که دارم زهر مار رو میخورم
ذهن تهیونگ:این دیگه چه سمیه ا.ت درس کرده
ولی یجوری قیافمو نشون دادم که انگار عاشق اون غذا شدم
تهیونگ:واییییییییییی ا.ت این عالی شده تا حالا غذا به این خوشمزگی نخورده بودم
ذهن ا.ت:این چیه میگه
ا.ت:نوش جونت حالا که خوشت اومده بقیشم بخور 😏😈
تهیونگ:حتما میخورم عشقم *لبخند
و بعد تا آخر خوردم
یونا:خب وقت مارشمولو خوردنه
دایانا :ته ته میشه برامون آواز بخونی


اینم برای سیزده بدر 😘😘😘😘😘