✨🤎سفر به پاریس🤎✨
این دو پارتی هست برای یه رقابته
پس لطفا حمایت کنین
🍂ویو ته🍂
بازم تمرین ساعت 1 تمام شد خسته رفتم به سمت ماشین سوار شدم و رفتم به سمت خونه رسیدم درو باز کردم و بازم با ت.ا که خواب از چشمش میزارید مواجه شدم سریع اومد سمتم بغلم کرد
ت. ا: چیزی خوردی؟
ته: توی کمپانی یه جیزایی خوردم
ت.ا: بیا بریم بخوابیم واقعا خستم
دستمو گرفت رفتیم توی اتاق لباسمو عوض کردم رفتم پیشش که سرشو روی سینم گذاشت و شروع کردیم حرف زدن که یهو
✨ویو ت.ا✨
داشتیم حرف میزدیم که حس کردم الان بالا میارم سریع دوییدم سمت دست شویی و بالا اوردم دهنم اب زدم و رفتم بیرون
ته: خوبی؟
ت.ا: وای بد نیستم ولی چند روزیه هی بالا میارم
ته با ذوق: نکنههههه
ت. ا: همچین جیزی نیس عزیزم خودتو امید وار نکن که بعد ناراحت بشی
ته: باشه وایسا بچمو بوس کنم
ت. ا: نه به حرف من نه به کار تو بریم بخوابیم
رفتیم توی تخت که ته سرشو روی شکمم گذاشت و هی میبوسید که خوابم برد
🌆ویو صبح ته🌆
بلند شدم دیدم مثل فرشته ها خوابه یه بوسه کوچیک روی شکمش گذاشتم و لباسمو عوض کردم برم یکم برای صبحانه خرید کنم شاید همین راه بیبی چک هم گرفتم رفتم خرید کردم بیبی چک هم گرفتم اولین چیزی که گرفتم بود احتمالی نبود اصلا، به خدا رسیدم خونه و وسایل هارو گذاشتم روی میز و رفتم بالا صداش زدم
ته: هی فرشته کوچولو... پاشو که برات بیبی چک گرفتم
ت.ا: چی؟
ته: پاشو تست بده منم میرم صبحانه درست کنم
✨ویو ت.ا✨
تا میخواستم سوال کنم رفت بیرون منم رفتم تست دادم و رفتم پایین بیبی چک هم روی میز تخت گذاشتم دیدم ته داره صبحونه درست میکنه رفتم از کمر بغلش کردم
ت.ا: چیکار میکنی؟
ته: برای تو و کوچولومون غذا درست میکنم حالا بدو برو سر میز
هرجی خواستم کمک کنم ولی نزاشت اخر هیچ کاری نکردم حتی موقه جمع کردن
ته: بیخود بیخود،، دست نزن برو ببین جواب چیه
رفتم بالا و با چیزی که دیدم بغض کردم...
پس لطفا حمایت کنین
🍂ویو ته🍂
بازم تمرین ساعت 1 تمام شد خسته رفتم به سمت ماشین سوار شدم و رفتم به سمت خونه رسیدم درو باز کردم و بازم با ت.ا که خواب از چشمش میزارید مواجه شدم سریع اومد سمتم بغلم کرد
ت. ا: چیزی خوردی؟
ته: توی کمپانی یه جیزایی خوردم
ت.ا: بیا بریم بخوابیم واقعا خستم
دستمو گرفت رفتیم توی اتاق لباسمو عوض کردم رفتم پیشش که سرشو روی سینم گذاشت و شروع کردیم حرف زدن که یهو
✨ویو ت.ا✨
داشتیم حرف میزدیم که حس کردم الان بالا میارم سریع دوییدم سمت دست شویی و بالا اوردم دهنم اب زدم و رفتم بیرون
ته: خوبی؟
ت.ا: وای بد نیستم ولی چند روزیه هی بالا میارم
ته با ذوق: نکنههههه
ت. ا: همچین جیزی نیس عزیزم خودتو امید وار نکن که بعد ناراحت بشی
ته: باشه وایسا بچمو بوس کنم
ت. ا: نه به حرف من نه به کار تو بریم بخوابیم
رفتیم توی تخت که ته سرشو روی شکمم گذاشت و هی میبوسید که خوابم برد
🌆ویو صبح ته🌆
بلند شدم دیدم مثل فرشته ها خوابه یه بوسه کوچیک روی شکمش گذاشتم و لباسمو عوض کردم برم یکم برای صبحانه خرید کنم شاید همین راه بیبی چک هم گرفتم رفتم خرید کردم بیبی چک هم گرفتم اولین چیزی که گرفتم بود احتمالی نبود اصلا، به خدا رسیدم خونه و وسایل هارو گذاشتم روی میز و رفتم بالا صداش زدم
ته: هی فرشته کوچولو... پاشو که برات بیبی چک گرفتم
ت.ا: چی؟
ته: پاشو تست بده منم میرم صبحانه درست کنم
✨ویو ت.ا✨
تا میخواستم سوال کنم رفت بیرون منم رفتم تست دادم و رفتم پایین بیبی چک هم روی میز تخت گذاشتم دیدم ته داره صبحونه درست میکنه رفتم از کمر بغلش کردم
ت.ا: چیکار میکنی؟
ته: برای تو و کوچولومون غذا درست میکنم حالا بدو برو سر میز
هرجی خواستم کمک کنم ولی نزاشت اخر هیچ کاری نکردم حتی موقه جمع کردن
ته: بیخود بیخود،، دست نزن برو ببین جواب چیه
رفتم بالا و با چیزی که دیدم بغض کردم...
۳.۹k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.