جون اون دختر سرباز به من چه
از کارم با یه شاخه رز برگشتم که بدمش به ات با صحنه ای که دیدم ۴ سال پیش دوباره برام تکرار شد از جلوی چشمام رد شد با اشکی که رو گونم ریخت به سمت جسم بی جون ات دوییدم و توی بغلم گرفتمش
جیمین:ات ....ات ..تروخدااااا فرشتم چشاتو باز کن چشاتو باز کننن لط...
با ضربه پای یکی توی دلم پرت شدم اونور
عموی جیمین:خجالت بکش بیااا به خاطر تو اینجوری شد مثلا از تو زدش کردم که با پسر خودم ازدواح کنی
یقه لباسش رو گرفتم و از بین دندونایی که از روی حرص روی هم غریدم :چطور جرعت کردی مرتیکه تو مثلا عمومی چطوری تونستی با ات اینکارو کنی ؟
..........
توی بیمارستان
جیمین ویو
انقدری راه رفتم و دور خودم پیچیدیم سرم درد گرفت فقط دعا کردم اتفاقی برای ات نیفته بعد از ۳ ساعت دکتر اومد
جیمین :اقای دکتر ...حالش خوبه
دکتر :حالشون خوبه اما با ضربه که به سرشون وارد شده باعث شده حافظشون رو از دست بدن فقط معجزه لازمه تا حالشون خوب شه
جیمین:یعن....چی...پس تو اینجا چه غلطی میکنی
دکتر :درکتون میکنم اما الان برید پیششون شاید شمارو یادش بیاد
جیمین ویو
با دستایی که از ترس و عصبانیت میلرزید رفتم سمت اتاق و با چهره ی معصوم ات مواجه شدم اروم سمتش رفتم
جیمین:ات ..حالت خوبه قشنگم ؟(بعض)
ات:بله ؟
جیمین:میگم که حالت خوبه
ات:اقای محترم علائم حیاطی من به شما مربوطه ؟
جیمین:یعنی الان داری میگی جیمین خودتو نمیشناسی
ات:جیمین خودمو ؟جیمین کیه ؟
جیمین:ات ..ات نکن دردت به قلبم نکن اینکارو با من
ات:اقای محترم میگم نمیشناسم یعنی نمیشناسم
جیمین :باشه .. باشه فعلا تنهات میزارم
جیمین ویو
با چشایی که میشد ازشون فهمید چقدر ضربه خوردم از در اتاق اومدم بیرون
دو روز بعد
ات ویو
یه پسر جذاب جوون هست که خیلی بهم میرسه قضیه اشناییمون هم تعریف کرد اما بازم هیچی یادم نیودم داشتم ابمیوه ای که اون پسرع یا همون جمین گرفت جمین بود یا جنین ؟نمیدونم ولش ازش میپرسم در باز و قامتش توی در معلوم شد با لبخندی که پشتش غم بود اومد تو
جیمین:سلام فرشته
ات:سلام جنین
جیمین:چی...جنین(خنده)
ات:یاا نخند خب اسمت چی بود
جیمین:امم نمیدونم میتونی صدام کنی عمرم زندگیم عشقم
ات:یاااا یواش پرو
جیمین :اخه.....
#جیمین #سناریو #بی تی اس
جیمین:ات ....ات ..تروخدااااا فرشتم چشاتو باز کن چشاتو باز کننن لط...
با ضربه پای یکی توی دلم پرت شدم اونور
عموی جیمین:خجالت بکش بیااا به خاطر تو اینجوری شد مثلا از تو زدش کردم که با پسر خودم ازدواح کنی
یقه لباسش رو گرفتم و از بین دندونایی که از روی حرص روی هم غریدم :چطور جرعت کردی مرتیکه تو مثلا عمومی چطوری تونستی با ات اینکارو کنی ؟
..........
توی بیمارستان
جیمین ویو
انقدری راه رفتم و دور خودم پیچیدیم سرم درد گرفت فقط دعا کردم اتفاقی برای ات نیفته بعد از ۳ ساعت دکتر اومد
جیمین :اقای دکتر ...حالش خوبه
دکتر :حالشون خوبه اما با ضربه که به سرشون وارد شده باعث شده حافظشون رو از دست بدن فقط معجزه لازمه تا حالشون خوب شه
جیمین:یعن....چی...پس تو اینجا چه غلطی میکنی
دکتر :درکتون میکنم اما الان برید پیششون شاید شمارو یادش بیاد
جیمین ویو
با دستایی که از ترس و عصبانیت میلرزید رفتم سمت اتاق و با چهره ی معصوم ات مواجه شدم اروم سمتش رفتم
جیمین:ات ..حالت خوبه قشنگم ؟(بعض)
ات:بله ؟
جیمین:میگم که حالت خوبه
ات:اقای محترم علائم حیاطی من به شما مربوطه ؟
جیمین:یعنی الان داری میگی جیمین خودتو نمیشناسی
ات:جیمین خودمو ؟جیمین کیه ؟
جیمین:ات ..ات نکن دردت به قلبم نکن اینکارو با من
ات:اقای محترم میگم نمیشناسم یعنی نمیشناسم
جیمین :باشه .. باشه فعلا تنهات میزارم
جیمین ویو
با چشایی که میشد ازشون فهمید چقدر ضربه خوردم از در اتاق اومدم بیرون
دو روز بعد
ات ویو
یه پسر جذاب جوون هست که خیلی بهم میرسه قضیه اشناییمون هم تعریف کرد اما بازم هیچی یادم نیودم داشتم ابمیوه ای که اون پسرع یا همون جمین گرفت جمین بود یا جنین ؟نمیدونم ولش ازش میپرسم در باز و قامتش توی در معلوم شد با لبخندی که پشتش غم بود اومد تو
جیمین:سلام فرشته
ات:سلام جنین
جیمین:چی...جنین(خنده)
ات:یاا نخند خب اسمت چی بود
جیمین:امم نمیدونم میتونی صدام کنی عمرم زندگیم عشقم
ات:یاااا یواش پرو
جیمین :اخه.....
#جیمین #سناریو #بی تی اس
۷.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.