زندگی سیاه و سفید من
زندگی سیاه و سفید من
پارت ۲
داستان👇
امیلی : جونگ ون منو و بغل کرد و گفت :( فقط امشب! تو رو خدا😊 ) منم قبول کردم.
جونگ ون : با هم سوار ماشین شدیم . من امیلی رو بردم به یک رستوران شیک و گرون و غذا سفارش دادیم .
امیلی: جونگ ون به نظر ات اینجا رستوران گرونی نیست ؟
جونگ ون : نه، خیلی اینجا خوبه
امیلی : غذا مون استیک گوشت بود . خیلی خوشمزه بود . بعد منو سوار ماشین کرد و برد به خونه اش . خونه ی مجردی داشت. به من یک لیوان آب داد اما مزه ی آب نمی داد . وقتی آب رو تموم کردم تازه فهمیدم الکل بود!
ولی بعد افتادم زمین و بیهوش شدم . صبح که بیدار شدم دیدم رو تخت جونگ ون هستم و تازه تو ی بغل اش هم خوابیده بودم ! سریع بدون سر و صدا بیدار شدم کت ام رو پوشیدم و از خونه ی جونگ ون رفتم.
وقتی به خونه ام رسیدم مامانم چنان منو زد که جای یکی از سیلی هاش موند!
مادر امیلی : ای دختره ی چشم سفید! الاهی بمیری آن قدر نگران ات شده بودم که نگو!!!
حتی می خواستم به پلیس هم زنگ بزنم . وای
امیلی : مامان منو ببخش من از یک راه دیگه آمدم و دیر رسیدم
مادر امیلی : پس ۱ روز طول میکشد رسیدن به خونه آره؟😤
امیلی : آره😑
مادر امیلی : می کشتمت 😡😡...
ببخشید کم نوشتم.
پارت ۲
داستان👇
امیلی : جونگ ون منو و بغل کرد و گفت :( فقط امشب! تو رو خدا😊 ) منم قبول کردم.
جونگ ون : با هم سوار ماشین شدیم . من امیلی رو بردم به یک رستوران شیک و گرون و غذا سفارش دادیم .
امیلی: جونگ ون به نظر ات اینجا رستوران گرونی نیست ؟
جونگ ون : نه، خیلی اینجا خوبه
امیلی : غذا مون استیک گوشت بود . خیلی خوشمزه بود . بعد منو سوار ماشین کرد و برد به خونه اش . خونه ی مجردی داشت. به من یک لیوان آب داد اما مزه ی آب نمی داد . وقتی آب رو تموم کردم تازه فهمیدم الکل بود!
ولی بعد افتادم زمین و بیهوش شدم . صبح که بیدار شدم دیدم رو تخت جونگ ون هستم و تازه تو ی بغل اش هم خوابیده بودم ! سریع بدون سر و صدا بیدار شدم کت ام رو پوشیدم و از خونه ی جونگ ون رفتم.
وقتی به خونه ام رسیدم مامانم چنان منو زد که جای یکی از سیلی هاش موند!
مادر امیلی : ای دختره ی چشم سفید! الاهی بمیری آن قدر نگران ات شده بودم که نگو!!!
حتی می خواستم به پلیس هم زنگ بزنم . وای
امیلی : مامان منو ببخش من از یک راه دیگه آمدم و دیر رسیدم
مادر امیلی : پس ۱ روز طول میکشد رسیدن به خونه آره؟😤
امیلی : آره😑
مادر امیلی : می کشتمت 😡😡...
ببخشید کم نوشتم.
۱۴۹
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.