راوی : اوا و اراد لباس پوشیدن رفتن پایین صبحونه خوردن ارا
راوی : اوا و اراد لباس پوشیدن رفتن پایین صبحونه خوردن اراد به رانندش زنگ زد که هم خودشو هم اوا رو ببرن ارایشگاه
پرش زمانی بع ارایشگاه اوا
ی ارایش لایت درخواست کردم موهامو درست کردن و لباس عروسمو پوشیدم منتظر اراد بودم که دیدم اومد منو تا دید محوم شد ۳ بار صداش کردم جواب نداد
اوا : ارادددددد (داد)
اراد : چته وحشی
اوا : بریم تالار عروسی دیگه دیرمون شده نیم ساعته دارم صدات میزنم
اراد : اوه باشه
پرش زمانی به تالار
راوی : اوا و اراد رفتن رو مبله عروسیشون نشستن که عاقد اومد
عاقد : جناب اراده ..... شما با خانوم اوای ...... ازدواج میکنید ؟
اراد : بله
عاقد : خانوم اوای ...... شما با جناب اراده ...... ازدواج میکنید ؟
اوا : بله
عاقد : پس مبارکه من شما را زن و شوهر اعلام میکنم
راوی : همه دست و جیغ میکشیدن وقت رقص منو اراد شد
پرش زمانی به شب (نویسنده گشاد است)
ویو اوا
عروسی تموم شد منو اراد هم دیگه کم کم داشتیم میرفتیم خونخ سوار ماشین شدم
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌈🌈🌈😚
پرش زمانی بع ارایشگاه اوا
ی ارایش لایت درخواست کردم موهامو درست کردن و لباس عروسمو پوشیدم منتظر اراد بودم که دیدم اومد منو تا دید محوم شد ۳ بار صداش کردم جواب نداد
اوا : ارادددددد (داد)
اراد : چته وحشی
اوا : بریم تالار عروسی دیگه دیرمون شده نیم ساعته دارم صدات میزنم
اراد : اوه باشه
پرش زمانی به تالار
راوی : اوا و اراد رفتن رو مبله عروسیشون نشستن که عاقد اومد
عاقد : جناب اراده ..... شما با خانوم اوای ...... ازدواج میکنید ؟
اراد : بله
عاقد : خانوم اوای ...... شما با جناب اراده ...... ازدواج میکنید ؟
اوا : بله
عاقد : پس مبارکه من شما را زن و شوهر اعلام میکنم
راوی : همه دست و جیغ میکشیدن وقت رقص منو اراد شد
پرش زمانی به شب (نویسنده گشاد است)
ویو اوا
عروسی تموم شد منو اراد هم دیگه کم کم داشتیم میرفتیم خونخ سوار ماشین شدم
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌈🌈🌈😚
۱.۶k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.