``فرشتم رو پیدا کردم``
``فرشتم رو پیدا کردم``
p۱۱
(لطفاً اول فیک رو بخونید بعد عکسا رو ببینید🎀)
......
آت:بابا میتونم برم خونه دوستم؟
پ.ت:کدوم دوستت؟
آت: جونگکوک یادت هست ، تازه دخترا هم میان
پ.ت:آها خب خیالم راحته اره حتما میتونی بری سلام منم برسون
آت:حتما
آت میخواست بالا بره که....
ن.ت:عزیزم باورم نمیشه بهش اجازه بدی بره بیرون اونم خونه ی دوستش که پسره!
(ن.ت اگه یادتون باشه نامادری آت)
آت نفس عمیقی کشید
آت:ببین....
پ.ت:اینجا ریس این خونه منم و من تصمیم گیرنده هستم از کی تا حالا داری تو این خونه دستور میدی.(آخرش با داد)
آت هاه دلم خنک شد
ن.ت:ولی عزیزم ، عزیزم.....
پ.ت:کافیه خستمه.
ویو آت
خب بزار ی چند تا وسایل بردارم
داشتم ی چیزایی تو کیفم میزاشتم که یهو یکم دقت کردم و خب تو اون تماس جونگکوک واقعا داف بود فک کنم تازه از حموم آمده بود بیرون موهاش خیس بود واو واقعا....
وایییی چی میگی آت وسایلت رو جمع کن واییییی زود باش خونشون همین کنار خونه تون هست باید زود تر از همه برسی مثلاااا ، زوددد باششش
(چند دقیقه بعد)
آت:خب آمادم بزن بریم
خیلی سعی داشتم سر و صدا نکنم ولی...بله همونطور که پیشبینی میشد جادوگر جلوم ظاهر شد(جادوگر=نامادری آت)
ن.ت:ای هر*زه همش تقصیر توعه که بین منو هیون بین(پدر آت)فاصله انداختی.
آت:حرف دهنت رو بفهم زنیکه به من چه که از جن*ده بازیات بو برده.
ن.ت:چطور جرات میکنی.....
آت:فک کردی نمیدونستم(پوزخنده😏 ، آت بهش نزدیکه میشه و با جدیت بهش نگاه میکنه)حتا این خدمتکار ها هم از این کارت بو بردن ولی از ترسشون لو نمیدنن (پوزخند😏*²)ای احمق.
و آت با قدم های بلند از خونه زد بیرون
آت:اههه بالاخره هوای تازه ، اون زنیکه جن*ده فک کرده کیه که آمده تو خونه بابام به منهِ دخترش فحش میده(نفس نفس و با چشمای پر از اشک ولی گریه نمیکنه)
کاش مامان اینجا بود(به آسمون نگاه میکنه)
آت:مامان دلم برات تنگ شده(بغضی:))
(آت رو به خودش🌚)خب آت خودتو جمع و جور کن خب....بزن بریم
ویو آت
وارد ورودی خونشون شدم واووو خونشون خیلی خوشگله و خیلی باحال بود و...
کوک رو دیدم داشت سیگار میکشیدددد
آت:یااا کوکیاااااا سیگار میکشیییی.
جونگکوک:امممم کی آمدی(خنده ضایع)اره خب
آت:هییی نباید بکشی برای ریه هات خیلی بده(سیگارو از دستش میگیره)
جونگکوک:آخه تو چی میدونی بدش به من(آت پاکت سیگارو پشتش قایم میکنه جونگکوک هم سعی پسش بگیره و آت هم بهش نمیده که در آخر آت پاس به سنگ گیر میکنه و میوفته جونگکوک هم روش میوفته🌚)
بعدش ی ارتباط چشمی حدودا طولانی جونگکوک بلند میشه
(اولی لباس دخترا)
(دومی لباس پسرا)
(کیف و وسایل آت که میخواست ببره)
.
.
.
.
.
فعلا
تا همینجا🎀میخوام شرط بزارم🌚
لایک:۳
کامنت:۳
#فیک#چندپارتی#جونگکوک#تهیونگ#بیتیاس
p۱۱
(لطفاً اول فیک رو بخونید بعد عکسا رو ببینید🎀)
......
آت:بابا میتونم برم خونه دوستم؟
پ.ت:کدوم دوستت؟
آت: جونگکوک یادت هست ، تازه دخترا هم میان
پ.ت:آها خب خیالم راحته اره حتما میتونی بری سلام منم برسون
آت:حتما
آت میخواست بالا بره که....
ن.ت:عزیزم باورم نمیشه بهش اجازه بدی بره بیرون اونم خونه ی دوستش که پسره!
(ن.ت اگه یادتون باشه نامادری آت)
آت نفس عمیقی کشید
آت:ببین....
پ.ت:اینجا ریس این خونه منم و من تصمیم گیرنده هستم از کی تا حالا داری تو این خونه دستور میدی.(آخرش با داد)
آت هاه دلم خنک شد
ن.ت:ولی عزیزم ، عزیزم.....
پ.ت:کافیه خستمه.
ویو آت
خب بزار ی چند تا وسایل بردارم
داشتم ی چیزایی تو کیفم میزاشتم که یهو یکم دقت کردم و خب تو اون تماس جونگکوک واقعا داف بود فک کنم تازه از حموم آمده بود بیرون موهاش خیس بود واو واقعا....
وایییی چی میگی آت وسایلت رو جمع کن واییییی زود باش خونشون همین کنار خونه تون هست باید زود تر از همه برسی مثلاااا ، زوددد باششش
(چند دقیقه بعد)
آت:خب آمادم بزن بریم
خیلی سعی داشتم سر و صدا نکنم ولی...بله همونطور که پیشبینی میشد جادوگر جلوم ظاهر شد(جادوگر=نامادری آت)
ن.ت:ای هر*زه همش تقصیر توعه که بین منو هیون بین(پدر آت)فاصله انداختی.
آت:حرف دهنت رو بفهم زنیکه به من چه که از جن*ده بازیات بو برده.
ن.ت:چطور جرات میکنی.....
آت:فک کردی نمیدونستم(پوزخنده😏 ، آت بهش نزدیکه میشه و با جدیت بهش نگاه میکنه)حتا این خدمتکار ها هم از این کارت بو بردن ولی از ترسشون لو نمیدنن (پوزخند😏*²)ای احمق.
و آت با قدم های بلند از خونه زد بیرون
آت:اههه بالاخره هوای تازه ، اون زنیکه جن*ده فک کرده کیه که آمده تو خونه بابام به منهِ دخترش فحش میده(نفس نفس و با چشمای پر از اشک ولی گریه نمیکنه)
کاش مامان اینجا بود(به آسمون نگاه میکنه)
آت:مامان دلم برات تنگ شده(بغضی:))
(آت رو به خودش🌚)خب آت خودتو جمع و جور کن خب....بزن بریم
ویو آت
وارد ورودی خونشون شدم واووو خونشون خیلی خوشگله و خیلی باحال بود و...
کوک رو دیدم داشت سیگار میکشیدددد
آت:یااا کوکیاااااا سیگار میکشیییی.
جونگکوک:امممم کی آمدی(خنده ضایع)اره خب
آت:هییی نباید بکشی برای ریه هات خیلی بده(سیگارو از دستش میگیره)
جونگکوک:آخه تو چی میدونی بدش به من(آت پاکت سیگارو پشتش قایم میکنه جونگکوک هم سعی پسش بگیره و آت هم بهش نمیده که در آخر آت پاس به سنگ گیر میکنه و میوفته جونگکوک هم روش میوفته🌚)
بعدش ی ارتباط چشمی حدودا طولانی جونگکوک بلند میشه
(اولی لباس دخترا)
(دومی لباس پسرا)
(کیف و وسایل آت که میخواست ببره)
.
.
.
.
.
فعلا
تا همینجا🎀میخوام شرط بزارم🌚
لایک:۳
کامنت:۳
#فیک#چندپارتی#جونگکوک#تهیونگ#بیتیاس
۲.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.