عاشقم باش پارت ³¹
ات ویو
بلند شدم دیدم تهیونگ نیست حالم یکم بد بود رفتم پایین دیدم همه دستاشون تو سرشونه و تهیونگ بینشون نیست!
ات:بچه ها تهیونگ کجاست؟
همه:..........
ات:با شمام نکنه چیزی شده
جین:ات
ات:دارید نگرانم میکنید چخبرع
جین:ات ینفر اومده تمام پولای شرکت ته رو بالا کشیده و ریخته به حساب ینفر و تمام شرکتا الان سهامشونو می خوان
ات:الان ته کجاستتتت؟
جین:شرکت
ات:خدیاااا
ولی یه حسی بهم میگفت تهیونگ میتونه
ته ویو
شرکت بودم همه سهام دارا بهم زنگ میزدن کلافه شده بود یهو دیدم رو گوشیم پیام اومد
پیام:اقای کیم تهیونگ حالتون چطوره شرکت داره ور شکست میشه درسته؟ اخی ناراحت شد این درس عبرت میشه حتی به عشقتم اعتماد نکی
این منظورش چیه یعنی ات....
یلحظه فکر مردم ات باهام مثل قبل سریع خوب شد اصلا خرید نمیکرد امکان نداره ات این کار رو برای انتقام از من کرد!
انقد عصبی شدم که هیچی نمیدیدم سریع رفتم بیرون اتاقم و سوار اسانسور شدم و رفتم پایین سواره ماشین شدم فک کنم با سرعت دیویستا داشتم میروندم رسیدم به ویلا پیاده شدم و رفتم در رو باز کردم
ات ویو
تهیونگ اومد داخل هممون بلند شدیم
سریع بغلش کردم
ات:تهیونگ همه چیز درست میشه
بغلم نکردم
ته:ازم فاصله بگیر
از بغلش اومدم بیرون و صورتشو نگاه کردم
ات:چ...چی؟
ته:ات پیامکای بانکیتو بده چک کنم
ات:بیا
گوشیمو بهش دادم چک کرد
ته:این چیه(,داد)
پیامو نگاه کردم یه مبلغ که صفراش تمومی نداشت و ریخته بودن به کارتم امکان نداره اون فکر میکنه من اینکار رو کردم
ته:تمام این مدت برای انتقام برگشتی باهام درسته؟
ات: ته قسم میخورم این الکیه
ته:نیازی نیست قسم بخوری چون دیگه همه چیز معلومه
ات:تهیونگ(گریه)
تهیونگ رفت افتادم رو زمین و اشک میریختم
جین:ات برات متاسفم
همشون منو ول کردن و رفتن یروز ثابت میشه این کاره کی بوده و همشون ضایع میشن یه مقدار پول داشتم و یه بیلیط برای کانادا گرفتم و وسایلمو جمع کردم یه تاکسی گرفتم تا خونی لونا رفتم خونه ی لونا کوک در رو باز کرد
کوک:بله
ات:لونا هست
کوک:,اجازه نمیدم زنم با ادمی که با شوهرش همچین کاری کرده حرف بزنه
ات:میدونی چیه هر باشه یروز این راز بر ملا میشه و میفهمین من نبودم ولی اون موقع دیگه راهه برگشتی نیس
در رو بست و من رفتم از خونه ی من تا لونا رهی نبود پیاده رفتم خونم اونحا رفتم نشستم رو مبل و تا تونستم گریه کردم دقریبا یک ساعت دیگه پروازم بود دلم می خواست برای اخرین بار صدای جین رو بشنوم زنگش زدم
ات:جین
جین:چیه ات؟
ات:پشیمون میشی
جین:,اره خدافظ
تلفن رو روم قطع کرد
سریع تاکسی گرفتم و رفتم فرودگاه و پروازمو صدا زدن و سوار هواپیما شدم
پرش زمانی وقتی رسیدم کانادا
رفتم وسایلمو گرفتم و دم در دیدم ریوجین منتظرمه(دختر خالش)
رفتم پیشش محکم بغلش کردم
ریوجین: دختر باهات چیکار کردن
بلند شدم دیدم تهیونگ نیست حالم یکم بد بود رفتم پایین دیدم همه دستاشون تو سرشونه و تهیونگ بینشون نیست!
ات:بچه ها تهیونگ کجاست؟
همه:..........
ات:با شمام نکنه چیزی شده
جین:ات
ات:دارید نگرانم میکنید چخبرع
جین:ات ینفر اومده تمام پولای شرکت ته رو بالا کشیده و ریخته به حساب ینفر و تمام شرکتا الان سهامشونو می خوان
ات:الان ته کجاستتتت؟
جین:شرکت
ات:خدیاااا
ولی یه حسی بهم میگفت تهیونگ میتونه
ته ویو
شرکت بودم همه سهام دارا بهم زنگ میزدن کلافه شده بود یهو دیدم رو گوشیم پیام اومد
پیام:اقای کیم تهیونگ حالتون چطوره شرکت داره ور شکست میشه درسته؟ اخی ناراحت شد این درس عبرت میشه حتی به عشقتم اعتماد نکی
این منظورش چیه یعنی ات....
یلحظه فکر مردم ات باهام مثل قبل سریع خوب شد اصلا خرید نمیکرد امکان نداره ات این کار رو برای انتقام از من کرد!
انقد عصبی شدم که هیچی نمیدیدم سریع رفتم بیرون اتاقم و سوار اسانسور شدم و رفتم پایین سواره ماشین شدم فک کنم با سرعت دیویستا داشتم میروندم رسیدم به ویلا پیاده شدم و رفتم در رو باز کردم
ات ویو
تهیونگ اومد داخل هممون بلند شدیم
سریع بغلش کردم
ات:تهیونگ همه چیز درست میشه
بغلم نکردم
ته:ازم فاصله بگیر
از بغلش اومدم بیرون و صورتشو نگاه کردم
ات:چ...چی؟
ته:ات پیامکای بانکیتو بده چک کنم
ات:بیا
گوشیمو بهش دادم چک کرد
ته:این چیه(,داد)
پیامو نگاه کردم یه مبلغ که صفراش تمومی نداشت و ریخته بودن به کارتم امکان نداره اون فکر میکنه من اینکار رو کردم
ته:تمام این مدت برای انتقام برگشتی باهام درسته؟
ات: ته قسم میخورم این الکیه
ته:نیازی نیست قسم بخوری چون دیگه همه چیز معلومه
ات:تهیونگ(گریه)
تهیونگ رفت افتادم رو زمین و اشک میریختم
جین:ات برات متاسفم
همشون منو ول کردن و رفتن یروز ثابت میشه این کاره کی بوده و همشون ضایع میشن یه مقدار پول داشتم و یه بیلیط برای کانادا گرفتم و وسایلمو جمع کردم یه تاکسی گرفتم تا خونی لونا رفتم خونه ی لونا کوک در رو باز کرد
کوک:بله
ات:لونا هست
کوک:,اجازه نمیدم زنم با ادمی که با شوهرش همچین کاری کرده حرف بزنه
ات:میدونی چیه هر باشه یروز این راز بر ملا میشه و میفهمین من نبودم ولی اون موقع دیگه راهه برگشتی نیس
در رو بست و من رفتم از خونه ی من تا لونا رهی نبود پیاده رفتم خونم اونحا رفتم نشستم رو مبل و تا تونستم گریه کردم دقریبا یک ساعت دیگه پروازم بود دلم می خواست برای اخرین بار صدای جین رو بشنوم زنگش زدم
ات:جین
جین:چیه ات؟
ات:پشیمون میشی
جین:,اره خدافظ
تلفن رو روم قطع کرد
سریع تاکسی گرفتم و رفتم فرودگاه و پروازمو صدا زدن و سوار هواپیما شدم
پرش زمانی وقتی رسیدم کانادا
رفتم وسایلمو گرفتم و دم در دیدم ریوجین منتظرمه(دختر خالش)
رفتم پیشش محکم بغلش کردم
ریوجین: دختر باهات چیکار کردن
۳۹.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.