p16
فلش بک به بعد کنسرت
ات: نفسم گرفته اما حالم خوبه نگران نباشیم
جیمین: باشه... بچه ها شما برین خونه من و ات و یونا میریم بیمارستان برای کارای ات
اعضا: باشه... هر چی شد خبر بدیت خداحافظ
فلش بک به بیمارستان
دکتر: خانم ات شما بیرون باشید من با نامزدتون و دوستتون کار دارم
ات: باشه (ذهن: نکنه... نه نه من خوب میشم مامانم گفت خوب میشم با نگرانی و گریه چیزی درست نمیشه)
دکتر: متاسفانه بیماریش پیشرفت کرده
جیمین: چ... چی... یعنی چی
دکتر: به جای دوازده ما فقط شش ماه فرصت هست باید عمل بشه ولی شاید عمل موفقیت امیز نباشه ولی اگه باشه برای همیشه از شر بیماری راحت میشه
یونا: چطور باید این ریسکو کنیم جیمین
جیمین: نمیدون (سرش بین دوتا دستاش بود)
ات هم پشت اتاق گوش وایستاده بود همه رو شنید شوک بزرگی بهش وارد شد حالش بعد شد قلبش درد گرفته بود و نمیتونست نفس بکشه و سیاهی...
ویو جیمین:
صدای کمک یه پرستاری بود که انگار در حال کمک خواستن بود و انگار داشت میدوید و میگفت: اینجا یکی بیهوش شده سریع رفتیم بیرون با صحنه که دیدم انگار دنیا روی سرم خراب شد...
ات: نفسم گرفته اما حالم خوبه نگران نباشیم
جیمین: باشه... بچه ها شما برین خونه من و ات و یونا میریم بیمارستان برای کارای ات
اعضا: باشه... هر چی شد خبر بدیت خداحافظ
فلش بک به بیمارستان
دکتر: خانم ات شما بیرون باشید من با نامزدتون و دوستتون کار دارم
ات: باشه (ذهن: نکنه... نه نه من خوب میشم مامانم گفت خوب میشم با نگرانی و گریه چیزی درست نمیشه)
دکتر: متاسفانه بیماریش پیشرفت کرده
جیمین: چ... چی... یعنی چی
دکتر: به جای دوازده ما فقط شش ماه فرصت هست باید عمل بشه ولی شاید عمل موفقیت امیز نباشه ولی اگه باشه برای همیشه از شر بیماری راحت میشه
یونا: چطور باید این ریسکو کنیم جیمین
جیمین: نمیدون (سرش بین دوتا دستاش بود)
ات هم پشت اتاق گوش وایستاده بود همه رو شنید شوک بزرگی بهش وارد شد حالش بعد شد قلبش درد گرفته بود و نمیتونست نفس بکشه و سیاهی...
ویو جیمین:
صدای کمک یه پرستاری بود که انگار در حال کمک خواستن بود و انگار داشت میدوید و میگفت: اینجا یکی بیهوش شده سریع رفتیم بیرون با صحنه که دیدم انگار دنیا روی سرم خراب شد...
۴.۳k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.