part: 90
منیجر بودجوابشو دادم
_هانا بیداری
هانا: نه خوابم معلومه بیدارم دیگه این پرسیدن داره اقای کیم
_خوبه صبحت بخیر پس خوبی
هانا: خوبم ممنونم چیزی شده
_باید بیای کمپانی دیگه عکسبرداری دارین دیرکردی
هانا: باشه الان میام
اینو گفتمو قطع کردم تلفنو
پاشدم رفتم اتاقم لباس عوض کردم
***
یون کیونگ: هانی خوبی فداتشم
خنده ای کردم
_ارع ارع اونی عالیم
لونا: شوخی میکنی دیگه مشخصه یچیزیت هست
هانا: نه واقعا خوبم مشکلی نیست
مینجی: انتظار نداشته باش باورکنیم
چیشده قشنگم
عصبی شدم ازین گیر دادناشون
_میگم خوبم چیزیم نیس لطفا گیر ندین(داد)
تعجب از چهره همشون مشخص بود
اخ لعنت بهم نباید اینجوری داد میزدم
سرمو پایین انداختم و گفتم
_ببخشید واقعا معذرت میخوام یکم ذهنم بهم ریختس ببخشید داد زدم
اینو گفتمو سمت صحنه عکسبرداری راه افتادم تا اماده بشم لباسی که استایلیست ها بهم دادنو پوشیدم و بعدش برای میکاپ روی صندلی نشستم
*
بعد1ساعت که عکسبرداری تموم شد از خستگی روی زمین نشستم و بقیه هم روی کاناپه نشستن تا یکم خستگی درکنیم و بتونیم به ادامه کارامون برسیم
سرم بدجور درد میکرد دستمو رو شقیقم گذاشتم و اروم ماساژش دادم
هانا: چقد دیگه کار داریم
_نیم ساعت دیگه مونده فعلا استراحت کنید یکم
نفسی کلافه بیرون دادم و داشتم اطرافو نگاه میکردم که از دور متوجه دختری شدم که پیش کوک بود و داشتن باهم میخندیدن ودست دختره رو شونه ی کوک بود اون دختر ایدل جدید کمپانی بود ولی کوک با هیچ دختری اینقدر گرم نمیگرفت نکنه شکام واقعی باشه و کوک واقعا خیانت کنه
_هانا بیداری
هانا: نه خوابم معلومه بیدارم دیگه این پرسیدن داره اقای کیم
_خوبه صبحت بخیر پس خوبی
هانا: خوبم ممنونم چیزی شده
_باید بیای کمپانی دیگه عکسبرداری دارین دیرکردی
هانا: باشه الان میام
اینو گفتمو قطع کردم تلفنو
پاشدم رفتم اتاقم لباس عوض کردم
***
یون کیونگ: هانی خوبی فداتشم
خنده ای کردم
_ارع ارع اونی عالیم
لونا: شوخی میکنی دیگه مشخصه یچیزیت هست
هانا: نه واقعا خوبم مشکلی نیست
مینجی: انتظار نداشته باش باورکنیم
چیشده قشنگم
عصبی شدم ازین گیر دادناشون
_میگم خوبم چیزیم نیس لطفا گیر ندین(داد)
تعجب از چهره همشون مشخص بود
اخ لعنت بهم نباید اینجوری داد میزدم
سرمو پایین انداختم و گفتم
_ببخشید واقعا معذرت میخوام یکم ذهنم بهم ریختس ببخشید داد زدم
اینو گفتمو سمت صحنه عکسبرداری راه افتادم تا اماده بشم لباسی که استایلیست ها بهم دادنو پوشیدم و بعدش برای میکاپ روی صندلی نشستم
*
بعد1ساعت که عکسبرداری تموم شد از خستگی روی زمین نشستم و بقیه هم روی کاناپه نشستن تا یکم خستگی درکنیم و بتونیم به ادامه کارامون برسیم
سرم بدجور درد میکرد دستمو رو شقیقم گذاشتم و اروم ماساژش دادم
هانا: چقد دیگه کار داریم
_نیم ساعت دیگه مونده فعلا استراحت کنید یکم
نفسی کلافه بیرون دادم و داشتم اطرافو نگاه میکردم که از دور متوجه دختری شدم که پیش کوک بود و داشتن باهم میخندیدن ودست دختره رو شونه ی کوک بود اون دختر ایدل جدید کمپانی بود ولی کوک با هیچ دختری اینقدر گرم نمیگرفت نکنه شکام واقعی باشه و کوک واقعا خیانت کنه
۵.۴k
۰۵ تیر ۱۴۰۳