بخور مادر ! بخور از قطره های آخرین شیرم
بخور مادر ! بخور از قطره های آخرین شیرم
ببخش از اینکه دیگر توی آغوشت نمی گیرم
فدای دستهای کوچک و روی گِل آلودت
فدایت طفل معصوم و بدون هیچ تقصیرم
از این که نیستم دیگر کنار بی کسی هایت
نمیدانی چه غمگینم، نمیدانی چه دلگیرم
نمیدانم تو را دستی نوازش میکند یا نه
نمیدانم چه خاهد شد پس از اینها که می میرم
دو پلکم خیس و خون آلود افتاده ست روی هم
صدای گریه ای می آید از آن سوی تقدیرم
دلم خون است دلبندم! هزاران درد و غم دارم
از این دنیای پر از سفره ی خالی چه جان سیرم
هوای سربی آکنده ست از باروت بیرحمی
شقایق های پر داغند جای زخم هر تیرم
نمانده فرصتی باید به ناچاری از اینجا رفت
صدایم میزند یک سایه ی غمگین، شده دیرم
خداحافظ گلم! طاقت بیاور این زمستان را
شکوفه میزند آزادی از خاک اساطيرم
ببخش از اینکه دیگر توی آغوشت نمی گیرم
فدای دستهای کوچک و روی گِل آلودت
فدایت طفل معصوم و بدون هیچ تقصیرم
از این که نیستم دیگر کنار بی کسی هایت
نمیدانی چه غمگینم، نمیدانی چه دلگیرم
نمیدانم تو را دستی نوازش میکند یا نه
نمیدانم چه خاهد شد پس از اینها که می میرم
دو پلکم خیس و خون آلود افتاده ست روی هم
صدای گریه ای می آید از آن سوی تقدیرم
دلم خون است دلبندم! هزاران درد و غم دارم
از این دنیای پر از سفره ی خالی چه جان سیرم
هوای سربی آکنده ست از باروت بیرحمی
شقایق های پر داغند جای زخم هر تیرم
نمانده فرصتی باید به ناچاری از اینجا رفت
صدایم میزند یک سایه ی غمگین، شده دیرم
خداحافظ گلم! طاقت بیاور این زمستان را
شکوفه میزند آزادی از خاک اساطيرم
۹۳۶
۰۸ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.