《زندگی جدید با تو》p37
_: تهیونگ تک خنده بلندی میکنه.....باشه خانم غیرتی الان میرم میپوشم
+:آفرین
_:تهیونگ همینطور که ا/ت رو از پشت بغل کره بود و بوسه های ریزی رو روی سرش و گردنش میزاشت.....راستی درد نداری؟ جاییت درد نمیکنه؟
+: لبخند....نه خوبم
*تهیونگ گردن ا/ت رو میبوسه و با تردید از بغل اون بیرون میاد و به سمت اتاق میره تا لباس بپوشه....
بعد از چند دقیقه پایین میاد و میز چیده شده رو جلوش میبینه و اینکه اون منتظر تهیونگ بود...
_:من اومدم
تهیونگ چاپستیک هاش رو برمیداره و یکم از هر غذا رو میخوره....
+: خوشمزس؟
_:نه...خوشمزه نیست
ا/ت که از این حرف تهیونگ خیلی ناراحت میشه میگه....
+: چرا؟
_:چون یه چیزی فراتر از خوشمزس
+: ذوق میکنه.....واقعاااا
_:آره
شروع به غذا خوردن میکنن*
2 ماه بعد
+:آفرین
_:تهیونگ همینطور که ا/ت رو از پشت بغل کره بود و بوسه های ریزی رو روی سرش و گردنش میزاشت.....راستی درد نداری؟ جاییت درد نمیکنه؟
+: لبخند....نه خوبم
*تهیونگ گردن ا/ت رو میبوسه و با تردید از بغل اون بیرون میاد و به سمت اتاق میره تا لباس بپوشه....
بعد از چند دقیقه پایین میاد و میز چیده شده رو جلوش میبینه و اینکه اون منتظر تهیونگ بود...
_:من اومدم
تهیونگ چاپستیک هاش رو برمیداره و یکم از هر غذا رو میخوره....
+: خوشمزس؟
_:نه...خوشمزه نیست
ا/ت که از این حرف تهیونگ خیلی ناراحت میشه میگه....
+: چرا؟
_:چون یه چیزی فراتر از خوشمزس
+: ذوق میکنه.....واقعاااا
_:آره
شروع به غذا خوردن میکنن*
2 ماه بعد
۴.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.