دشمنی پارت ۵
ا.ت ویو
رسیدم جلوی در پارتی از کسایی که میرفتن توی مهمونی معلوم بود چه مهمونی هستش پارکینگ بان اومد سمتم و منم سوئيچ ماشینمو دادم بهش تا ماشینمو ببره توی پارکینگ داشتم و با کیف مشکیم که میدرخشید آروم آروم به سمت در حرکت میکردم وقتی وارد مهمونی شدم بوی ویسگی و شراب کله فضا رو پر کرده بود کم کم رفتم جلو همه ی نگاها روی من بود آخه همیشه همینه چون من رئیس بزرگ ترین گرل بند مافیایی جهان بودم ریا نباشه توی خوشگلی هم کم نداشتم
لیلیث:زر میزنه✔
ولی در کل همه ی اینا دست به دست هم داده بود که همه ی چشم ها روی من باشه من معمولا بیشتر ادم های اونجارو میشناختم رئیس های بزرگی اونجا بودن ولی نه به اندازه ی من
لیلیث:چقدم چسی میاد حالا
به هر حال کیفمو دادم به خدمتکار بعدشم شروع کردم به حرف زدن با مهمون ها که یه مرد که پشتش به من بود و داشت با مهمونا صحبت میکرد نظرمو جلب کرد
یه پسر هیکلی با کت و شلوار مشکی کفش چرم و موهای مشکی از پشت که جذاب بود حالا جلوشم میبینیم
تو همین فکرا بودم که با صدای یهمرد به خودم اومدم
+به بهههههه سلااام پارک
ا.ت:(برگشت ببینه کیه)اَه لعنتی خود عوضیش بود .اون سان شی لاشی بود
ا.ت: اوه سلام خوشحالم از دیدنت(توی ذهنش:میخوام یدونه گلولهههه حرومت بکننمم)
سان شی:منم همینطور میبینم که هنوز مجردی(پوزخند)
ا.ت:معلومه......... البته خواهان زیاده من زیادی سخت گیرم میدونی که چی میگم
سان شی:باشه میبینمت(رفت)
ا.ت: منم همینطور(زیر لبش: من نمیزارم اون پول به دستت برسه اونوقت مجردیو میکنم تو کو....نه دهنت)
مشغول افکارم بودم که دیدم اون مرده برگشت و صورتشو دیدم یه لحظه اون ه..همون تهیونگ بزرگترین بوی بند مافیایی جهان نیست؟؟؟؟
اَه لعنتیییییییییییی
(رفت سمت دستشویی)
(زنگ زد به جون سو)
ا.ت: جون سو
جون سو: بله خانوم عملیاتو شروع کردید؟
ا.ت:هنوز نه اما یه کسی اینجاست که نباید باشه
جون سو:کی خانوم؟؟
ا.ت: تهیووووونگ
جون:خب تحویل دهندس دیگه توی آدرس بود دیگه
ا.ت:اَه لعنتی بهش دقت نکردههههه بودممممم کارمون سخت تر شد .............گفتی کی بهت خبر این محموله رو داد ؟؟؟؟
جون سو: یکی از آدم های خود تهیونگ گفت میخوامبه تهیونگ خیانت کنم اون زنو بچمو اینارو کشته و ازین حرفا
ا.ت: اوکی پس سعی میکنم زیاد به پرو پاش نپیچم.
خبر بد هنوز زندم سیل نبرد منو👍🏿
رسیدم جلوی در پارتی از کسایی که میرفتن توی مهمونی معلوم بود چه مهمونی هستش پارکینگ بان اومد سمتم و منم سوئيچ ماشینمو دادم بهش تا ماشینمو ببره توی پارکینگ داشتم و با کیف مشکیم که میدرخشید آروم آروم به سمت در حرکت میکردم وقتی وارد مهمونی شدم بوی ویسگی و شراب کله فضا رو پر کرده بود کم کم رفتم جلو همه ی نگاها روی من بود آخه همیشه همینه چون من رئیس بزرگ ترین گرل بند مافیایی جهان بودم ریا نباشه توی خوشگلی هم کم نداشتم
لیلیث:زر میزنه✔
ولی در کل همه ی اینا دست به دست هم داده بود که همه ی چشم ها روی من باشه من معمولا بیشتر ادم های اونجارو میشناختم رئیس های بزرگی اونجا بودن ولی نه به اندازه ی من
لیلیث:چقدم چسی میاد حالا
به هر حال کیفمو دادم به خدمتکار بعدشم شروع کردم به حرف زدن با مهمون ها که یه مرد که پشتش به من بود و داشت با مهمونا صحبت میکرد نظرمو جلب کرد
یه پسر هیکلی با کت و شلوار مشکی کفش چرم و موهای مشکی از پشت که جذاب بود حالا جلوشم میبینیم
تو همین فکرا بودم که با صدای یهمرد به خودم اومدم
+به بهههههه سلااام پارک
ا.ت:(برگشت ببینه کیه)اَه لعنتی خود عوضیش بود .اون سان شی لاشی بود
ا.ت: اوه سلام خوشحالم از دیدنت(توی ذهنش:میخوام یدونه گلولهههه حرومت بکننمم)
سان شی:منم همینطور میبینم که هنوز مجردی(پوزخند)
ا.ت:معلومه......... البته خواهان زیاده من زیادی سخت گیرم میدونی که چی میگم
سان شی:باشه میبینمت(رفت)
ا.ت: منم همینطور(زیر لبش: من نمیزارم اون پول به دستت برسه اونوقت مجردیو میکنم تو کو....نه دهنت)
مشغول افکارم بودم که دیدم اون مرده برگشت و صورتشو دیدم یه لحظه اون ه..همون تهیونگ بزرگترین بوی بند مافیایی جهان نیست؟؟؟؟
اَه لعنتیییییییییییی
(رفت سمت دستشویی)
(زنگ زد به جون سو)
ا.ت: جون سو
جون سو: بله خانوم عملیاتو شروع کردید؟
ا.ت:هنوز نه اما یه کسی اینجاست که نباید باشه
جون سو:کی خانوم؟؟
ا.ت: تهیووووونگ
جون:خب تحویل دهندس دیگه توی آدرس بود دیگه
ا.ت:اَه لعنتی بهش دقت نکردههههه بودممممم کارمون سخت تر شد .............گفتی کی بهت خبر این محموله رو داد ؟؟؟؟
جون سو: یکی از آدم های خود تهیونگ گفت میخوامبه تهیونگ خیانت کنم اون زنو بچمو اینارو کشته و ازین حرفا
ا.ت: اوکی پس سعی میکنم زیاد به پرو پاش نپیچم.
خبر بد هنوز زندم سیل نبرد منو👍🏿
۲.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.