پارت 30
پارت 30
دلم براش تنگ شده بود... عشقم بود و خب 1 ماه و نیم شایدم بیشتر کنارم نبود... ولی حالا.. اینجا... کنارم دراز کشیده بود...سوبین اروم خودشو بالا کشید، و یکدفعه منو محکم بغل کرد... اول شوکه شدم ولی بعد منم محکم بغلش کردم... سوبین:یونجونی، ببخشید، قول میدم دیگه هیچوقت تنهات نزارم... مجبور بودم.. همه چیو بهت میگم... ولی لطفا، عاشقم بمون.. من بخاطر تو زندم... یونجون... یونجون:مگه گفتم عاشقت نیستم؟ عاشقت میمونم تا اخر عمر
بعد سوبین به ارامی لباشو روی لبام گذاشت و منم با عشق همراهیش... اون شب کلی باهم حرف زدیم ولی سوبین دلیل رفتنشو بهم نگفت.. و در اخر با بوسه ی پر عشق دوم هردومون در اغوش هم به خواب رفتیم...
دلم براش تنگ شده بود... عشقم بود و خب 1 ماه و نیم شایدم بیشتر کنارم نبود... ولی حالا.. اینجا... کنارم دراز کشیده بود...سوبین اروم خودشو بالا کشید، و یکدفعه منو محکم بغل کرد... اول شوکه شدم ولی بعد منم محکم بغلش کردم... سوبین:یونجونی، ببخشید، قول میدم دیگه هیچوقت تنهات نزارم... مجبور بودم.. همه چیو بهت میگم... ولی لطفا، عاشقم بمون.. من بخاطر تو زندم... یونجون... یونجون:مگه گفتم عاشقت نیستم؟ عاشقت میمونم تا اخر عمر
بعد سوبین به ارامی لباشو روی لبام گذاشت و منم با عشق همراهیش... اون شب کلی باهم حرف زدیم ولی سوبین دلیل رفتنشو بهم نگفت.. و در اخر با بوسه ی پر عشق دوم هردومون در اغوش هم به خواب رفتیم...
۴۵۳
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.