چند پارتی کوک غمگین پارت اخر(pr2)
ا.ت*ویو
ساعت ۵ و نیم بود کاملا ارایش کردم.
و لباسای خوشگل پوشیدم.
موهام و درست کردم.
گوشیم و برداشتم ساعت شد یک ربع مونده به ۶.
(راستی هم بابای کوک هم ا.ت خیلی ثروتمندن)
رفتم طبقه یک.
پ ا.ت:کجا میری دخترم
ا.ت:با دوستام میرم خرید واسه روحیم هم خوبه
پ ا.ت:باشه برو دخترم.
اون لوکیشنی که کوک بام داده بود.
رو سوار ماشین شدم و رفتم.
پ ا.ت*ویو
به ا.ت مشکوک شدم و رفتم.
دنبالش بدون اینکه زایه کنم.
دیدم با اون پسره قرار گذاشته.
نرفتم جلوشون خواستم ببینم چی میشه
کوک*ویو
ا.ت اومد
گفتم:سلام عشقم
ا.ت:سلام عشقم
کوک:عجله داریم برد تو ماشین سریع
ا.ت:چی
کوک:هیچی نگو برو سریع میخوایم فرار کنیم
ا.ت:ببباششه(با هول)
رفتیم سوار ماشین شدیم.
پ ا.ت*ویو
سوار ماشین شدم با عجله.
منم سوار ماشینم شدم و تعقیب شون کردم.
دیدم رسیدن به فرودگاه.
از ماشینشون پیاده شدن
نه اینشکلی نمیشه داشتن سوار هواپیمای شخصی جانکوک میشدن.
از ماشین پیاده شدم.
و اصلح ام رو برداشتم.
و ........
کوک*ویو
از ماشین پیاده شدیم.
و داشتیم بو بدو بدو میرفتیم.
سمت هواپیمای شخصی من.
با خنده به ا.ت نگاه کردم.
اونم به من با لبخند نگاه کرد.
یهو کمرم انگار سوراخ شده
ا.ت*ویو
با بدو بدو داشتیم به سمت هواپیما میرفتیم.
و با لبخند روی لب من و کوک بهم نگاه میکردیم.
که یهو به جانکوک تیر اورد.
جانکوک خنده از لبش رفت
افتاد روی زمین به زخمش نگاه کرد.
و به من نگاه کرد با گریه.
گفتم
I.ت:جانگ کوک(با داد)
دراز کشید روی زمین.
گفت
کوک:ا.ت لشق همیشه گی منی عاشقتم
ا.ت:لطفا من تنها ندار کوک
کوک:خدااحححافففظ همیییششه ععششققم
اومدم بگم تا همیشه دوست دارم
که یهو.....
نویسنده ویو
ا.ت اومد بهش بگه تا همیشه دوست دارم.
که جانکوک تموم کرد برای همیشه(زبونم لال)
پایان
خب خب اینم چند پارتی که گفتید غمگین باشه.
بنظرتون فعالیت های چند پارتی یا تک پارتی کنم تو کامنت ها بگید.
لایک فراموش نشه.
ساعت ۵ و نیم بود کاملا ارایش کردم.
و لباسای خوشگل پوشیدم.
موهام و درست کردم.
گوشیم و برداشتم ساعت شد یک ربع مونده به ۶.
(راستی هم بابای کوک هم ا.ت خیلی ثروتمندن)
رفتم طبقه یک.
پ ا.ت:کجا میری دخترم
ا.ت:با دوستام میرم خرید واسه روحیم هم خوبه
پ ا.ت:باشه برو دخترم.
اون لوکیشنی که کوک بام داده بود.
رو سوار ماشین شدم و رفتم.
پ ا.ت*ویو
به ا.ت مشکوک شدم و رفتم.
دنبالش بدون اینکه زایه کنم.
دیدم با اون پسره قرار گذاشته.
نرفتم جلوشون خواستم ببینم چی میشه
کوک*ویو
ا.ت اومد
گفتم:سلام عشقم
ا.ت:سلام عشقم
کوک:عجله داریم برد تو ماشین سریع
ا.ت:چی
کوک:هیچی نگو برو سریع میخوایم فرار کنیم
ا.ت:ببباششه(با هول)
رفتیم سوار ماشین شدیم.
پ ا.ت*ویو
سوار ماشین شدم با عجله.
منم سوار ماشینم شدم و تعقیب شون کردم.
دیدم رسیدن به فرودگاه.
از ماشینشون پیاده شدن
نه اینشکلی نمیشه داشتن سوار هواپیمای شخصی جانکوک میشدن.
از ماشین پیاده شدم.
و اصلح ام رو برداشتم.
و ........
کوک*ویو
از ماشین پیاده شدیم.
و داشتیم بو بدو بدو میرفتیم.
سمت هواپیمای شخصی من.
با خنده به ا.ت نگاه کردم.
اونم به من با لبخند نگاه کرد.
یهو کمرم انگار سوراخ شده
ا.ت*ویو
با بدو بدو داشتیم به سمت هواپیما میرفتیم.
و با لبخند روی لب من و کوک بهم نگاه میکردیم.
که یهو به جانکوک تیر اورد.
جانکوک خنده از لبش رفت
افتاد روی زمین به زخمش نگاه کرد.
و به من نگاه کرد با گریه.
گفتم
I.ت:جانگ کوک(با داد)
دراز کشید روی زمین.
گفت
کوک:ا.ت لشق همیشه گی منی عاشقتم
ا.ت:لطفا من تنها ندار کوک
کوک:خدااحححافففظ همیییششه ععششققم
اومدم بگم تا همیشه دوست دارم
که یهو.....
نویسنده ویو
ا.ت اومد بهش بگه تا همیشه دوست دارم.
که جانکوک تموم کرد برای همیشه(زبونم لال)
پایان
خب خب اینم چند پارتی که گفتید غمگین باشه.
بنظرتون فعالیت های چند پارتی یا تک پارتی کنم تو کامنت ها بگید.
لایک فراموش نشه.
۱۳.۳k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.