آهنگ قلب من 🎼 ●Part 26●
(شوگا)
بالاخره نابی نوشتن رو تموم کرد و من برگرو برداشتم و خوندم عالی بود ایدش پس باهم شروع کردیم به نوشتن لیریک ، دیگه شب شده بود و یک سوم لیریک تموم شده بود ولی دیگه باید میرفتیم خونه
شوگا: بلند شو برگردیم خونه
نابی بلند شد و همراه شوگا سوار ماشین شد و راه افتادن سمت خونه ، بعد از نیم ساعت رسیدین و هر دو رفتن داخل خونه های خودشون
(نابی)
وقتی رفتم داخل خونه دیدم سونا منتظرم ایستاده
سونا: اوو اومدی بالاخره بدو برو دوش بگیر بیا شام بخوریم
با سرم علامت تفهیم رو بهش نشون دادم و رفتم حموم و شیر آب رو باز کردم و زیرش ایستادم و شروع به گریه کردم آخه من چرا انقدر بدبختم چرا انقدر بدشانسم ، هرکسی رو که دوست دارم از دست میدم یا ازشون دور میشم آخه این چه زندگییه من حتا صدام رو هم از دست دادم ، چند دقیقه ای گذشت و من بعد از شستن خودم با هزار بدبختی رفتم بیرون و لباسم رو بزور پوشیدم چقدر بده یه دستت از کار بیوفته هوففف ، رفتم سر میز شام نشستم و شروع به خوردن کردیم بعد از اون هم رفتیم توی پذیرایی و مشغول دیدم فیلم شدیم ، خیلی وقت بود که گوشیمو چک نکرده بودم برداشتم و اینستاگرامم رو باز کردم و رفتم داخل کامنت های پست آخرم و بله پراز کانت های هیت بود و خیلیا گفته بودن حقمه هر چی بلا سرم اومده البته از حق نگذریم خیلیایه دیگه هم ازم حمایت کرده بودن ولی خب اینکه اینهمه آدم از مرگت خوشحال بشن واقعا دردناکه ، بعد از تموم شدن فیلم هردو رفتیم خوابیدیم
[پرش زمانی به پنج ماه بعد]
(شوگا)
بالاخره امروز کار آلبوم نابی تموم شد ولی چون هنوز نمیتونه حرف بزنه فعلا منتظریم وقتی از دکتر پرسیدم که چیکار کنیم گفت با یه شک خیلی شدید زبونش باز میشه پس منم با سونا برنامه ریختیم تا شکش کنیم ، امروز زود رفتم خونه چون کارم تموم شده بود وقتی وارد خونه شدم دیدم سانی روی مبل نشسته
شوگا: سلام بیبی
سانی: سلام عشقم
شوگا: دختر بابا چطوره؟
سانی: خوبه باباش
شوگا: خوبه من برم یه دوش بگیرم
سانی: باشه
شوگا رفت حموم که همون موقع شماره ناشناسی به سانی زنگ زد
کپی ممنوع ❌
بالاخره نابی نوشتن رو تموم کرد و من برگرو برداشتم و خوندم عالی بود ایدش پس باهم شروع کردیم به نوشتن لیریک ، دیگه شب شده بود و یک سوم لیریک تموم شده بود ولی دیگه باید میرفتیم خونه
شوگا: بلند شو برگردیم خونه
نابی بلند شد و همراه شوگا سوار ماشین شد و راه افتادن سمت خونه ، بعد از نیم ساعت رسیدین و هر دو رفتن داخل خونه های خودشون
(نابی)
وقتی رفتم داخل خونه دیدم سونا منتظرم ایستاده
سونا: اوو اومدی بالاخره بدو برو دوش بگیر بیا شام بخوریم
با سرم علامت تفهیم رو بهش نشون دادم و رفتم حموم و شیر آب رو باز کردم و زیرش ایستادم و شروع به گریه کردم آخه من چرا انقدر بدبختم چرا انقدر بدشانسم ، هرکسی رو که دوست دارم از دست میدم یا ازشون دور میشم آخه این چه زندگییه من حتا صدام رو هم از دست دادم ، چند دقیقه ای گذشت و من بعد از شستن خودم با هزار بدبختی رفتم بیرون و لباسم رو بزور پوشیدم چقدر بده یه دستت از کار بیوفته هوففف ، رفتم سر میز شام نشستم و شروع به خوردن کردیم بعد از اون هم رفتیم توی پذیرایی و مشغول دیدم فیلم شدیم ، خیلی وقت بود که گوشیمو چک نکرده بودم برداشتم و اینستاگرامم رو باز کردم و رفتم داخل کامنت های پست آخرم و بله پراز کانت های هیت بود و خیلیا گفته بودن حقمه هر چی بلا سرم اومده البته از حق نگذریم خیلیایه دیگه هم ازم حمایت کرده بودن ولی خب اینکه اینهمه آدم از مرگت خوشحال بشن واقعا دردناکه ، بعد از تموم شدن فیلم هردو رفتیم خوابیدیم
[پرش زمانی به پنج ماه بعد]
(شوگا)
بالاخره امروز کار آلبوم نابی تموم شد ولی چون هنوز نمیتونه حرف بزنه فعلا منتظریم وقتی از دکتر پرسیدم که چیکار کنیم گفت با یه شک خیلی شدید زبونش باز میشه پس منم با سونا برنامه ریختیم تا شکش کنیم ، امروز زود رفتم خونه چون کارم تموم شده بود وقتی وارد خونه شدم دیدم سانی روی مبل نشسته
شوگا: سلام بیبی
سانی: سلام عشقم
شوگا: دختر بابا چطوره؟
سانی: خوبه باباش
شوگا: خوبه من برم یه دوش بگیرم
سانی: باشه
شوگا رفت حموم که همون موقع شماره ناشناسی به سانی زنگ زد
کپی ممنوع ❌
۹۲.۰k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.