⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۵۸🔗⛓️
یهو ی دختر محکم بغلش کرد کوک هم بغلش کرد سرشو بوسید وقتی این صحنه رو دیدم بغضم گرفت دیگه نموندم بقیه شو ببینم راه افتادم به سمت خونه سریع وسایلم رو جمع کردم آخه زشته ی کسی که دوست دختر داره با ی دختر دیگه زندگی کنه چرا انقدر منو بازی داد و الان که عاشقش شدم اینجوری شد( با گریه) وسایل هامو جمع کردم رفتم خونه خودم ولی چون یجی با تهیونگ زندگی میکنه اونجا تنهام وسایلم رو تو اتاق گذاشتم رفتم که غذا درست کنم که ذهنم درگیرش نشه ولی نمیشد فقط داشتم به کوک فکر میکردم آخه چراااا شروع کردم به گریه کردن
⛓️✨️پرش زمانی به ساعت ۸ شب ✨️⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
با سول کلی گشتیم و خوش گذشت قرار شد ساعت ۱۰ بیاد خونم تا یوری رو ببینه رفتم خونه که به یوری بگم مهمون دارین ولی نبود ...یوری نبود بهش زنگ زدم ولی جواب نمیداد همجارو گشتم نبود سریع سوار ماشین شدم تمام شهر رو گفتم بگردن یوری کجایییییی به فکرم رسید به خونش رفتم خونش که دیدم برقا روشنه در زدم بدون هیچ اینکه بپرسه باز کرد وقتی دید منمخواست درو ببنده که در هول دادم رفت کنار اومدم تو با داد گفتم کوک: تو تا الان کدوم گوری بودی هااا( با داد) یوری: تو خونم بودم به تو هیچ ربطی نداره( با داد)
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
کوک چندبار زنگ زد ولی جواب ندادم یهو زنگ خونه خورد بدون اینکه بپرسم کیه درو باز کردم دیدم کوک خواستم ببندم زد به در اومد تو با داد گفت تا الان کدوم گوری بودم و منم با داد گفتم تو خونم و به تو هیچ ربطی نداره که دستشو بلند کرد که....ادامه دارد حمایت فراموش نشه ✨️🤍
⛓️🔗پارت ۵۸🔗⛓️
یهو ی دختر محکم بغلش کرد کوک هم بغلش کرد سرشو بوسید وقتی این صحنه رو دیدم بغضم گرفت دیگه نموندم بقیه شو ببینم راه افتادم به سمت خونه سریع وسایلم رو جمع کردم آخه زشته ی کسی که دوست دختر داره با ی دختر دیگه زندگی کنه چرا انقدر منو بازی داد و الان که عاشقش شدم اینجوری شد( با گریه) وسایل هامو جمع کردم رفتم خونه خودم ولی چون یجی با تهیونگ زندگی میکنه اونجا تنهام وسایلم رو تو اتاق گذاشتم رفتم که غذا درست کنم که ذهنم درگیرش نشه ولی نمیشد فقط داشتم به کوک فکر میکردم آخه چراااا شروع کردم به گریه کردن
⛓️✨️پرش زمانی به ساعت ۸ شب ✨️⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
با سول کلی گشتیم و خوش گذشت قرار شد ساعت ۱۰ بیاد خونم تا یوری رو ببینه رفتم خونه که به یوری بگم مهمون دارین ولی نبود ...یوری نبود بهش زنگ زدم ولی جواب نمیداد همجارو گشتم نبود سریع سوار ماشین شدم تمام شهر رو گفتم بگردن یوری کجایییییی به فکرم رسید به خونش رفتم خونش که دیدم برقا روشنه در زدم بدون هیچ اینکه بپرسه باز کرد وقتی دید منمخواست درو ببنده که در هول دادم رفت کنار اومدم تو با داد گفتم کوک: تو تا الان کدوم گوری بودی هااا( با داد) یوری: تو خونم بودم به تو هیچ ربطی نداره( با داد)
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
کوک چندبار زنگ زد ولی جواب ندادم یهو زنگ خونه خورد بدون اینکه بپرسم کیه درو باز کردم دیدم کوک خواستم ببندم زد به در اومد تو با داد گفت تا الان کدوم گوری بودم و منم با داد گفتم تو خونم و به تو هیچ ربطی نداره که دستشو بلند کرد که....ادامه دارد حمایت فراموش نشه ✨️🤍
۲۲.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.