ازدواج اجباری پارت 31
ازدواج اجباری پارت 31
*مکالمه*
ا.ت:های بزغاله ها(خیلی موادبانه😂)
یجی:های میمون
ریوجین:های مارمولک
ا.ت و یجی و ریوجین:(خنده)
یجی:با تهیونگ تنها خوش میگذره؟(خنده شیطانی😂)
ا.ت:عههه زشته تهیونگ کنارم نشسته(خیلی اروم که فقط یجی و ریوجین بشنون)
ریوجین:بهتر(خنده)
ا.ت:ریوجین از تو بَعید بود(خنده)
یجی:حوصلم ریدههههه
ریوجین:منم
ا.ت:میاین امشب بریم بار؟
یجی:اره
ریوجین:واسه اولین بار با حرفت موافقم
ا.ت و یجی و ریوجین:(خنده)
ا.ت:پس بریم اماده شیم ساعت الان ۷:۳۰ هست پس ساعت ۸:۳۰ اماده باشین
یجی و ریوجین:اکی
ا.ت:بای بزغاله ها
یجی:بای میمونا
ریوجین:بای مارمولکا
*پایان مکالمه*
*ویو ته*
ا.ت داشت با دوستاش حرف میزد که شنیدم ا.ت گفت ساعت ۸:۳۰ بریم بار....ا.ت بدون اینکه با من هماهنگ کنه میخواست بره بار.....بهش گفتم
ته:جایی میری؟
ا.ت:اره
ته:اونوقت کجا؟
ا.ت:بار
ته:با کی؟
ا.ت:با یجی و ریوجین
ته:با اجازه کی؟
ا.ت:چقدر سوال میپرسی......با اجازه ی خودم
ته:پرو
ا.ت:به تو رفتم
ته:هعیی منم باهاتون میام بار
ا.ت:عمرا
ته:اونوقت چرا؟
ا.ت:چون من میخوام فقط با یجی و ریوجین برم
ته:نمیشه نزار یچیزی رو بهت یاد اوری کنم
ا.ت:چی
ته:اینکه من مافیام
ا.ت:برو بابا چه ربطی داره
ته:یه ربطی داره که مغز تو توانایی فهمیدنش رو نداره
ا.ت:عه...اینطوریه
ته:اره
ا.ت:گگگگگ(ادای ته رو در اورد)
ته:ایش
ا.ت:ایش به خودت
ته:ساعت رو نگاه کن
ا.ت:مگه ساعت چنده(به ساعت نگاه کرد)وای ساعت ۸:۱۵ وای نه
ته:برو سریع اماده شو منم میرم اماده بشم
ا.ت:تو چرا میخوای اماده بشی؟
ته:منم میام
ا.ت:اَهههه....باشه
ته:بدو اماده شووو
ا.ت:اکییییی
*ویو ا.ت*
سریع رفتم تو اتاقم و یکی از لباسام رو پوشیدم(اسلاید ۲) و یه ارایش لایت کردم
ادامه دارد......
شرط پارت 32
لایک:15
کامنت: 20
فالو:3
*مکالمه*
ا.ت:های بزغاله ها(خیلی موادبانه😂)
یجی:های میمون
ریوجین:های مارمولک
ا.ت و یجی و ریوجین:(خنده)
یجی:با تهیونگ تنها خوش میگذره؟(خنده شیطانی😂)
ا.ت:عههه زشته تهیونگ کنارم نشسته(خیلی اروم که فقط یجی و ریوجین بشنون)
ریوجین:بهتر(خنده)
ا.ت:ریوجین از تو بَعید بود(خنده)
یجی:حوصلم ریدههههه
ریوجین:منم
ا.ت:میاین امشب بریم بار؟
یجی:اره
ریوجین:واسه اولین بار با حرفت موافقم
ا.ت و یجی و ریوجین:(خنده)
ا.ت:پس بریم اماده شیم ساعت الان ۷:۳۰ هست پس ساعت ۸:۳۰ اماده باشین
یجی و ریوجین:اکی
ا.ت:بای بزغاله ها
یجی:بای میمونا
ریوجین:بای مارمولکا
*پایان مکالمه*
*ویو ته*
ا.ت داشت با دوستاش حرف میزد که شنیدم ا.ت گفت ساعت ۸:۳۰ بریم بار....ا.ت بدون اینکه با من هماهنگ کنه میخواست بره بار.....بهش گفتم
ته:جایی میری؟
ا.ت:اره
ته:اونوقت کجا؟
ا.ت:بار
ته:با کی؟
ا.ت:با یجی و ریوجین
ته:با اجازه کی؟
ا.ت:چقدر سوال میپرسی......با اجازه ی خودم
ته:پرو
ا.ت:به تو رفتم
ته:هعیی منم باهاتون میام بار
ا.ت:عمرا
ته:اونوقت چرا؟
ا.ت:چون من میخوام فقط با یجی و ریوجین برم
ته:نمیشه نزار یچیزی رو بهت یاد اوری کنم
ا.ت:چی
ته:اینکه من مافیام
ا.ت:برو بابا چه ربطی داره
ته:یه ربطی داره که مغز تو توانایی فهمیدنش رو نداره
ا.ت:عه...اینطوریه
ته:اره
ا.ت:گگگگگ(ادای ته رو در اورد)
ته:ایش
ا.ت:ایش به خودت
ته:ساعت رو نگاه کن
ا.ت:مگه ساعت چنده(به ساعت نگاه کرد)وای ساعت ۸:۱۵ وای نه
ته:برو سریع اماده شو منم میرم اماده بشم
ا.ت:تو چرا میخوای اماده بشی؟
ته:منم میام
ا.ت:اَهههه....باشه
ته:بدو اماده شووو
ا.ت:اکییییی
*ویو ا.ت*
سریع رفتم تو اتاقم و یکی از لباسام رو پوشیدم(اسلاید ۲) و یه ارایش لایت کردم
ادامه دارد......
شرط پارت 32
لایک:15
کامنت: 20
فالو:3
۷.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.