فیک آخرش چی میشه:) ادامه ³²p
جونگ کوک ویو
_خب هیونگ حق داره اونم... به نظرم باید یکم تنها باشه... انقدر که تنهاش نزاشتیم... حالش بد شد...
=خیله خب... تهیونگ...
÷ هوم چیه؟
=به مادرت نمیگی؟
÷خب یه لباسی میگم بپوشه که پانسماناش دیده نشه بعدم که بریم خونه دیگه...
=پیشونیش چی؟
÷کلاه میزاره...
=باشه پس من برم به جین و جیمین بگم آماده شن...
÷خیله خب... منم میرم با مامانم هماهنگ کنم و وسایلمو جمع کنم... مورا هم با ما میاد... جونگ کوک حواست باشه بیدار شد بگو که آروم پاشه وسایلاشو جمع کنه... کونگ کوک؟
_چی... آها اوکیه اوکیه...
÷هع... حواس پرت...(خنده)
تهیونگ رفت... محو نگاه ا.ت بودم... یعنی ازش خوشم میاد... پوفففف.... چرت نگو بابا... تا الان از هیچ دختری خوشم نیومده... اینم یکیش(آره آره از این حرفا بزن... بعدا به خدمتت میرسیم🖐🏻😂😏)
یهو حس کردم دست ا.ت تکون خورد...
_ا.ت؟
+بله...(با چشمای بسته و بیحالی)
_خوبی؟ پاشو داریم میریم...
یهو حل از خواب پاشد و گفت: ها چی وای وسایلام....
(ببینید... شبه.... ساعت یازدهه... منم فردا باید ساعت پنج و نیم پاشم به خاطر مدرسم که ساعت شیش شروع میشه... درک کنید دیه😂😂🖐🏻🖐🏻)
_خب هیونگ حق داره اونم... به نظرم باید یکم تنها باشه... انقدر که تنهاش نزاشتیم... حالش بد شد...
=خیله خب... تهیونگ...
÷ هوم چیه؟
=به مادرت نمیگی؟
÷خب یه لباسی میگم بپوشه که پانسماناش دیده نشه بعدم که بریم خونه دیگه...
=پیشونیش چی؟
÷کلاه میزاره...
=باشه پس من برم به جین و جیمین بگم آماده شن...
÷خیله خب... منم میرم با مامانم هماهنگ کنم و وسایلمو جمع کنم... مورا هم با ما میاد... جونگ کوک حواست باشه بیدار شد بگو که آروم پاشه وسایلاشو جمع کنه... کونگ کوک؟
_چی... آها اوکیه اوکیه...
÷هع... حواس پرت...(خنده)
تهیونگ رفت... محو نگاه ا.ت بودم... یعنی ازش خوشم میاد... پوفففف.... چرت نگو بابا... تا الان از هیچ دختری خوشم نیومده... اینم یکیش(آره آره از این حرفا بزن... بعدا به خدمتت میرسیم🖐🏻😂😏)
یهو حس کردم دست ا.ت تکون خورد...
_ا.ت؟
+بله...(با چشمای بسته و بیحالی)
_خوبی؟ پاشو داریم میریم...
یهو حل از خواب پاشد و گفت: ها چی وای وسایلام....
(ببینید... شبه.... ساعت یازدهه... منم فردا باید ساعت پنج و نیم پاشم به خاطر مدرسم که ساعت شیش شروع میشه... درک کنید دیه😂😂🖐🏻🖐🏻)
۲.۹k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.