𝙉𝙖𝙢𝙚 𝙤𝙛 𝙩𝙝𝙚 𝙣𝙤𝙫𝙚𝙡: به عشقم باختم 𝙜𝙚𝙣𝙧𝙚:جنایی عاشقانه اص*مات مافیایی هیجانی 𝘾𝙖𝙥𝙚𝙡:تهیونگ ات Character:جنی یونجون اعضا کای اجوما °ad v°
#به_عشقم_باختم
Part:⁶
رفتم اتاق خودم و ی دست کت و شلوار مرتب برداشتم پوشیدم و بعد از اتاق خارج شدم ساعت ⁵⁵'⁶ دقیقه بود الانا بود که برسن همین حرف و که زدم زنگ خونه خورد اجوما رفت در و باز کرد که یونجون و ....... وارد{اسم و بعدا میفهمین}
☆علامت یونجون &☆
☆علامت ....... ÷☆
&سلام شوهر خواهر
÷سلام ددی جونم
_هوفف خوش اومدین بیاین بشینین{کلافه}
÷ددی من گشنمه غذا بخوریم
_باشه اجوما میز رو میچینی
~چشم.......میز و چیدم ارباب
_باشه الان میایم
بعد از اینکه غذا رو خوردیم نشستیم سر کاناپه ....... هم هعی میچسبید به من یونجون بلند شد ی فیلم عاشقانه گذاشت داشتیم نگاه میکردیم
واقعا جو بدی بود حالم داشت بهم میخورد از این جو متنفرم
تو فکر بودم که با صدای یونجون فکار مغزم پاره شد یونجون گفت
&هعی تهیونگ wc کجاست
_طبقه بالا اتاق های زیادی هست روی یکی از درا نوشته
&باشه ممنون شما رو تنها میزارم{لحن شیطون}
《ویو یونجون》
بلند شدم رفتم طبقه بالا نیازی به گشتن نبود چون واضح wc معلوم بود داشتم میرفتم wc که صدای حرف زدن دختری باعث شد سر جام متوقف بشم برگشتم سمت اتاقی که ازش صدا میومد
با تردید دستگیر در و دادم پایین و وارد اتاق شدم
با دختر خوشگلی که روی تخت دراز کشیده بود و تو خواب داشت حرف میزد روبه رو شدم
با قدم ها بلند بهش نزدیک شدم و وقتی بهش نزدیک شدم داخل صورتش خم شدم فاصله زیادی بینمون نبود
《ویو ات》
با حس اینکه نفسای داغ یکی به صورتم میخورد چشمام و باز کردم و با پسری که تا حالا ندیده بودمش روبه رو شدم
وای یعنی میخواست چیکار کنه ارباب کجاس
ی لحظه واقعا ترسیدم از اینکه اون بخواد کاری کنه برای همین طوری که گوشای خودمم کر بشه بلند جیغ کشیدم و پسره رو با تمام زورم حلش دادم اونطرف.......
Paian Part ⁶
°ad v°
Part:⁶
رفتم اتاق خودم و ی دست کت و شلوار مرتب برداشتم پوشیدم و بعد از اتاق خارج شدم ساعت ⁵⁵'⁶ دقیقه بود الانا بود که برسن همین حرف و که زدم زنگ خونه خورد اجوما رفت در و باز کرد که یونجون و ....... وارد{اسم و بعدا میفهمین}
☆علامت یونجون &☆
☆علامت ....... ÷☆
&سلام شوهر خواهر
÷سلام ددی جونم
_هوفف خوش اومدین بیاین بشینین{کلافه}
÷ددی من گشنمه غذا بخوریم
_باشه اجوما میز رو میچینی
~چشم.......میز و چیدم ارباب
_باشه الان میایم
بعد از اینکه غذا رو خوردیم نشستیم سر کاناپه ....... هم هعی میچسبید به من یونجون بلند شد ی فیلم عاشقانه گذاشت داشتیم نگاه میکردیم
واقعا جو بدی بود حالم داشت بهم میخورد از این جو متنفرم
تو فکر بودم که با صدای یونجون فکار مغزم پاره شد یونجون گفت
&هعی تهیونگ wc کجاست
_طبقه بالا اتاق های زیادی هست روی یکی از درا نوشته
&باشه ممنون شما رو تنها میزارم{لحن شیطون}
《ویو یونجون》
بلند شدم رفتم طبقه بالا نیازی به گشتن نبود چون واضح wc معلوم بود داشتم میرفتم wc که صدای حرف زدن دختری باعث شد سر جام متوقف بشم برگشتم سمت اتاقی که ازش صدا میومد
با تردید دستگیر در و دادم پایین و وارد اتاق شدم
با دختر خوشگلی که روی تخت دراز کشیده بود و تو خواب داشت حرف میزد روبه رو شدم
با قدم ها بلند بهش نزدیک شدم و وقتی بهش نزدیک شدم داخل صورتش خم شدم فاصله زیادی بینمون نبود
《ویو ات》
با حس اینکه نفسای داغ یکی به صورتم میخورد چشمام و باز کردم و با پسری که تا حالا ندیده بودمش روبه رو شدم
وای یعنی میخواست چیکار کنه ارباب کجاس
ی لحظه واقعا ترسیدم از اینکه اون بخواد کاری کنه برای همین طوری که گوشای خودمم کر بشه بلند جیغ کشیدم و پسره رو با تمام زورم حلش دادم اونطرف.......
Paian Part ⁶
°ad v°
۲۷۱
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.