عشق ناکهانی پارت۱۷
در اتاق باز شد و
یونگی: جونگ سو
جونگ سو: جانم بیب
یونگی: به من نگو بیب
جونگ سو: لج نکن ددی ناراحت میشه ها
یونگی: درک
جونگ سو: بیبی که دلش نمیخواد ددی تنبیهش کنه
یونگی: جرئت نداری
جیمین: ولمون کن
جونگ سو: ساکت شو میکشمت تا منو بیبیم بتونیم راحت باهم باشیم
بعد جونگ سو با چاقو رفت سمتش و بغض گلومو گرفته بود مثل این باشه که بخوان خودمو بکشن انگار داشتن خفم میکردن
یونگی: ولش کن(بغض)
گوش نکرد
یونگی: ولش کن هرکار بگی میکنم
جونگ سو: هوم هرکاری
یونگی: هرکاری
جونگ سو: اوممم...
جیمین: نه یونگی نه
جونگ سو: خب پس
یونگی: فهمیدم باشه
جیمین: نه یونگی خواهش میکنم(بغض)
یونگی: مجبورم بیب بخاطرت هرکاری میکنم
جیمین: اما...
یونگی: اشکال نداره جیمین. اما قبلش ازادش کن بره وگرنه هیچ کاری برات نمیکنم
جونگ سو: از کجا بدونم کسی رو خبر نمیکنه
یونگی: پوففف.... جیمین
جیمین: باشه(ناراحت)
ویو جیمین
میدونم که اون این کارو بخاطر من میکنه اما خیلی ازش عصبیم
جونگ سو: به هر حال نمیزارم بره
یونگی: پس منم...
جونگ سو: میخوای بکشمش(جدی)
یونگی: خ.. خیله خب
منو بردن تو یه اتاق جدا جونگ سو به یونگی گفت که اگه همکاری نکنه به من شلاق میزنن
تو دلم هی اسمشو میگفتم و گریه میکردم اگه اگه شاشم نمیگرفت اینجوری نمیشد
یونگییی
ویو یونگی
جیمین و بردن یه اتاق دیگه جونگ سو اومد روم خیمه زد و...
با من هیچی غیر ممکن نیس کی فکر میکرد شوگا ک..رده بشع🤷🏻♀️پارت بعدی بعد از ظهر
یونگی: جونگ سو
جونگ سو: جانم بیب
یونگی: به من نگو بیب
جونگ سو: لج نکن ددی ناراحت میشه ها
یونگی: درک
جونگ سو: بیبی که دلش نمیخواد ددی تنبیهش کنه
یونگی: جرئت نداری
جیمین: ولمون کن
جونگ سو: ساکت شو میکشمت تا منو بیبیم بتونیم راحت باهم باشیم
بعد جونگ سو با چاقو رفت سمتش و بغض گلومو گرفته بود مثل این باشه که بخوان خودمو بکشن انگار داشتن خفم میکردن
یونگی: ولش کن(بغض)
گوش نکرد
یونگی: ولش کن هرکار بگی میکنم
جونگ سو: هوم هرکاری
یونگی: هرکاری
جونگ سو: اوممم...
جیمین: نه یونگی نه
جونگ سو: خب پس
یونگی: فهمیدم باشه
جیمین: نه یونگی خواهش میکنم(بغض)
یونگی: مجبورم بیب بخاطرت هرکاری میکنم
جیمین: اما...
یونگی: اشکال نداره جیمین. اما قبلش ازادش کن بره وگرنه هیچ کاری برات نمیکنم
جونگ سو: از کجا بدونم کسی رو خبر نمیکنه
یونگی: پوففف.... جیمین
جیمین: باشه(ناراحت)
ویو جیمین
میدونم که اون این کارو بخاطر من میکنه اما خیلی ازش عصبیم
جونگ سو: به هر حال نمیزارم بره
یونگی: پس منم...
جونگ سو: میخوای بکشمش(جدی)
یونگی: خ.. خیله خب
منو بردن تو یه اتاق جدا جونگ سو به یونگی گفت که اگه همکاری نکنه به من شلاق میزنن
تو دلم هی اسمشو میگفتم و گریه میکردم اگه اگه شاشم نمیگرفت اینجوری نمیشد
یونگییی
ویو یونگی
جیمین و بردن یه اتاق دیگه جونگ سو اومد روم خیمه زد و...
با من هیچی غیر ممکن نیس کی فکر میکرد شوگا ک..رده بشع🤷🏻♀️پارت بعدی بعد از ظهر
۲.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.