p12
ویو لیسا
پاهام درد میکرد و نمی تونستم راه برم احساس می کردم یه روحم تو یه بدن فلج شده که داره تلاش میکنه حرکت کنه اما نمی تونه
( از کی تاحالا این ادمینمون شاعر شده؟)
بالاخره رسیدم خونه همش احساس میکردم اگه برم تو اتاقم اون سوهو کثیف داخل اتاقم رو صندلی نشسته شوگا پیاده شد و در رو برای من باز کرد
ویو شوگا
درو براش باز کردم به پاهای ضعیفش نگاه کردم فهمیدم نمیتونه راه بره برای همین بلندش کردم و رفتیم تو خونه
تهیونگ: سلام چه خب..(با دیدن لیسا جا خورد) حالت خوبه چیشده چرا اینجوری شدی بردینش دکتر چه بلایی سرش اومده؟؟؟؟؟
کوک: تهیونگ (اخم)
تهیونگ: اها حالا گرفتم پس بد حرف میزنیم برو استراحت کن لیسا
ویو لیسا
رفتم یه حمومی کردم و رفتم خوابیدم همش کابوس میدیدم
شوگا و کوک هم همه چیز رو تعریف کردن
کوک: بچه ها ما تصمیم گرفتیم تا یه مدت جلوش راجع به این موضوع صحبت نکنیم چون حالش بد میشه فهمیدید
شوگا: اگه دیدم زیاد ازش سوال می پرسین پوستتون رو میکنم شیر فهم شدید (جدی)
جیهوپ: پیس پیس جیمین تو هم یه لحظه ترسیدی ازش مگه نه 😁 ( آروم)
جیمین: اره (آروم) 😁
شوگا: دارم میشنوما (عصبی و کیوت)
جیهوپ : گفتم که بشنوی
شوگا: هی نزار اون روم بالا بیاد
جیهوپ: ای وای برادر عاشقمون عصبانیه
شوگا: ببند در اون سطل زباله رو بو گند گرفت همه جا (بلند)
کوک: بسه (بلند)
ویو خیلی همه
دیدیم لیسا داره میاد خودمونو جمع و جور کردیم
کوک: صبح بخیر
لیسا:...
شوگا: بچه ها برین لباس بپوشین امروز روز تعطیل مهمون من می خوایم بریم خوش گذرونی
اعضا:
هوراااااااا
کوک: هی بچه ها ولخرجی نکنین گفت که یکم به لیسا خوش بگذره پس هول بازی در نیارین (آروم)
پاهام درد میکرد و نمی تونستم راه برم احساس می کردم یه روحم تو یه بدن فلج شده که داره تلاش میکنه حرکت کنه اما نمی تونه
( از کی تاحالا این ادمینمون شاعر شده؟)
بالاخره رسیدم خونه همش احساس میکردم اگه برم تو اتاقم اون سوهو کثیف داخل اتاقم رو صندلی نشسته شوگا پیاده شد و در رو برای من باز کرد
ویو شوگا
درو براش باز کردم به پاهای ضعیفش نگاه کردم فهمیدم نمیتونه راه بره برای همین بلندش کردم و رفتیم تو خونه
تهیونگ: سلام چه خب..(با دیدن لیسا جا خورد) حالت خوبه چیشده چرا اینجوری شدی بردینش دکتر چه بلایی سرش اومده؟؟؟؟؟
کوک: تهیونگ (اخم)
تهیونگ: اها حالا گرفتم پس بد حرف میزنیم برو استراحت کن لیسا
ویو لیسا
رفتم یه حمومی کردم و رفتم خوابیدم همش کابوس میدیدم
شوگا و کوک هم همه چیز رو تعریف کردن
کوک: بچه ها ما تصمیم گرفتیم تا یه مدت جلوش راجع به این موضوع صحبت نکنیم چون حالش بد میشه فهمیدید
شوگا: اگه دیدم زیاد ازش سوال می پرسین پوستتون رو میکنم شیر فهم شدید (جدی)
جیهوپ: پیس پیس جیمین تو هم یه لحظه ترسیدی ازش مگه نه 😁 ( آروم)
جیمین: اره (آروم) 😁
شوگا: دارم میشنوما (عصبی و کیوت)
جیهوپ : گفتم که بشنوی
شوگا: هی نزار اون روم بالا بیاد
جیهوپ: ای وای برادر عاشقمون عصبانیه
شوگا: ببند در اون سطل زباله رو بو گند گرفت همه جا (بلند)
کوک: بسه (بلند)
ویو خیلی همه
دیدیم لیسا داره میاد خودمونو جمع و جور کردیم
کوک: صبح بخیر
لیسا:...
شوگا: بچه ها برین لباس بپوشین امروز روز تعطیل مهمون من می خوایم بریم خوش گذرونی
اعضا:
هوراااااااا
کوک: هی بچه ها ولخرجی نکنین گفت که یکم به لیسا خوش بگذره پس هول بازی در نیارین (آروم)
۴.۱k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.