. وقتی که دیدم چشم یار، عاشق شدم دیوانه وار
. وقتی که دیدم چشم یار، عاشق شدم دیوانه وار
گفتم به تنهایی، برو، اسم مـــــرا دیگر نیار
وقتی که دیدم چشم یار دل رفت و جان شد بی قرار
گفتم که ای جانم فدات با خود دلم را هم بیار
وقتی که دیدم چشم یار آتش گرفتم : آی هوار !
گفتم که خاکستر شوم از ریشه ام تا شاخسار
وقتی که دیدم چشم یار افتـــــــاد دل در احتضار
گفتم بجز چشمان خود دکتر به بالینم نیــــار !
وقتی که دیدم چشم یار گویی مسیح آمد کنار
گفتم که بر زخم دلم از چشم خود مرهم گذار
وقتی که دیدم چشم یار آهوی چشمم شد شکار
گفتم که آزادش مکن در بند چشمانت بذار
وقتی که دیدم چشم یار دی شد برایم چون بهار
گفتم زمستان سر رسید ای ابــــــر ِ بارانی ببار
وقتی که دیدم چشم یار شاعر شدم بی اختیار
گفتم به دل دفتـــر گشا شاید قلم آیـــــد کار...
گفتم به تنهایی، برو، اسم مـــــرا دیگر نیار
وقتی که دیدم چشم یار دل رفت و جان شد بی قرار
گفتم که ای جانم فدات با خود دلم را هم بیار
وقتی که دیدم چشم یار آتش گرفتم : آی هوار !
گفتم که خاکستر شوم از ریشه ام تا شاخسار
وقتی که دیدم چشم یار افتـــــــاد دل در احتضار
گفتم بجز چشمان خود دکتر به بالینم نیــــار !
وقتی که دیدم چشم یار گویی مسیح آمد کنار
گفتم که بر زخم دلم از چشم خود مرهم گذار
وقتی که دیدم چشم یار آهوی چشمم شد شکار
گفتم که آزادش مکن در بند چشمانت بذار
وقتی که دیدم چشم یار دی شد برایم چون بهار
گفتم زمستان سر رسید ای ابــــــر ِ بارانی ببار
وقتی که دیدم چشم یار شاعر شدم بی اختیار
گفتم به دل دفتـــر گشا شاید قلم آیـــــد کار...
۷۹۶
۱۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.