ازدواج اجباری
ازدواج اجباری پارت ۲
کوک#
رفتم جلوی در خونه ا.ت که بیارمش ( بابای ا.ت میدونستم) پس از.ت به اجبار سوار ماشین شد و کل راه گریه کرد تا خوابش برد وقتی رسیدیم عمارت دیدم که ا.ت خوابیده بود پس بیدارش کردم و با هم رفتیم تو عمارت ا.ت گفت اتاق من کجاست گفتم اتاقمون نه اتاقم فهمیدی از اون طرف
ا.ت
پشت سرش راه میرفتم رفتیم تو اتاق چه اتفاقی بود مچ دستم رو گرفت گفت این خونه ۲تا قانون داره
۱ اگر رو حرف من حرف بزنی بد میبینی
۲هرچی خواستی به اوجما میگی فهمیدی ا.ت : آرو فهمیدم میشه لطفاً ی دست لباس راحتی به من بدی
کوک: تو کنده لباس رو بپوش بعد بیا شام
کوک#
رفتم جلوی در خونه ا.ت که بیارمش ( بابای ا.ت میدونستم) پس از.ت به اجبار سوار ماشین شد و کل راه گریه کرد تا خوابش برد وقتی رسیدیم عمارت دیدم که ا.ت خوابیده بود پس بیدارش کردم و با هم رفتیم تو عمارت ا.ت گفت اتاق من کجاست گفتم اتاقمون نه اتاقم فهمیدی از اون طرف
ا.ت
پشت سرش راه میرفتم رفتیم تو اتاق چه اتفاقی بود مچ دستم رو گرفت گفت این خونه ۲تا قانون داره
۱ اگر رو حرف من حرف بزنی بد میبینی
۲هرچی خواستی به اوجما میگی فهمیدی ا.ت : آرو فهمیدم میشه لطفاً ی دست لباس راحتی به من بدی
کوک: تو کنده لباس رو بپوش بعد بیا شام
۴.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.