آهنگ قلب من 🎼 ●Part 39●
صبح که از خواب بلند شدم شوگا پیشم نبود ملافرو دور خودم پیچیدم رفتم داخل پذیرایی دیدم توی آشپزخونه است برگشتم تو اتاق حموم کردم و لباسمو پوشیدم رفتم تو آشپز خونه دیدم میز رو چینده
نابی: صبح بخیر
شوگا: آآ بیدار شدی بیا بشین صبحونه بخوریم
نابی: دستت درد نکنه
شوگا: خواهش
نابی نشست سر میز و هر دو مشغول خوردن شدن
شوگا: نابی یک هفته دیگه عروسیه ها
نابی: اوه چقدر زود
شوگا: اصلا هم زود نیست زمان مناسبیه فقط باید بریم مزون تا لباستو بگیریم و بعدش هم بریم سرویس طلاتو بگیریم آرایشگاه هم که خودت هر سالنی مورد نظرت هست رو انتخاب کن
نابی: اکی امروز همه این کار هارو میکنیم؟
شوگا: آره عزیزم
نابی: اکی
هر دو سریع صبحونشونو خوردن و آماده شدن رفتن سمت معروف ترین مزون لباس عروس سئول ، وقتی وارد شدن صاحب مغازه اومد نزدیک ما
ص.م: سلام خوش اومدین کمکی از دست من بر میاد؟
شوگا: سلام ببخشید ما آخر این هفته عروسیمون هست و میخواستم برای همسرم لباس مناسبی رو تهیه کنم
ص.م: بله بفرمایین
دنبال اون زن راه افتادیم
ص.م: خب از اونجا که همسرتون لاغر و خوش اندام هستن هر لباسی به تنشون میشینه فقط بستگی به سلیقه خودشون بستگی داره
روبه من کرد و ازم سوالی پرسید
ص.م: خب شما چه نوع سبکی رو دوست دارین؟
نابی: خب من زیاد لباس پرنسسی با پف زیاد رو دوست ندارم ولی دنباله بلند رو چرا
ص.م: فهمیدم چه مدلی رو میخواین لطفا همراه من بیاین
اون خانم مارو برد به قسمت بالایی مزون و چند لباس رو بهم نشون داد که یکیشون به شدت چشمم رو گرفت و همون رو انتخاب کردم و به کمک همون خانم پرو کردم ، بعد از اکی دادم شوگا راه افتادیم سمت طلا فروشی و بعد از یک ساعت بالاخره سرویس و حلقه هارو انتخاب کردیم و برگشتیم خونه
نابی: اوفففف خسته شدم
شوگا: منم همینطور ولی بجاش همه کار هارو کردیم فقط آرایشگاه رو هماهنگ کن
نابی: باشه
وسایل هارو جمع کردیم و بعد از عوض کردن لباسمون خوابیدیم و ساعت ۷ غروب بیدار شدیم و مشغول درست کردن شام شدیم
نابی: به نظرم یه چیز ساده درست کنیم
شوگا: موافقم نظرت راجب نودل تند به همراه گوشت بخار پز چیه؟
نابی: اومم خوبه بزن بریم
مشغول درست کردن شام شدیم و بعد از خوردنش دوباره رفتیم خوابیدیم
کپی ممنوع ❌
نابی: صبح بخیر
شوگا: آآ بیدار شدی بیا بشین صبحونه بخوریم
نابی: دستت درد نکنه
شوگا: خواهش
نابی نشست سر میز و هر دو مشغول خوردن شدن
شوگا: نابی یک هفته دیگه عروسیه ها
نابی: اوه چقدر زود
شوگا: اصلا هم زود نیست زمان مناسبیه فقط باید بریم مزون تا لباستو بگیریم و بعدش هم بریم سرویس طلاتو بگیریم آرایشگاه هم که خودت هر سالنی مورد نظرت هست رو انتخاب کن
نابی: اکی امروز همه این کار هارو میکنیم؟
شوگا: آره عزیزم
نابی: اکی
هر دو سریع صبحونشونو خوردن و آماده شدن رفتن سمت معروف ترین مزون لباس عروس سئول ، وقتی وارد شدن صاحب مغازه اومد نزدیک ما
ص.م: سلام خوش اومدین کمکی از دست من بر میاد؟
شوگا: سلام ببخشید ما آخر این هفته عروسیمون هست و میخواستم برای همسرم لباس مناسبی رو تهیه کنم
ص.م: بله بفرمایین
دنبال اون زن راه افتادیم
ص.م: خب از اونجا که همسرتون لاغر و خوش اندام هستن هر لباسی به تنشون میشینه فقط بستگی به سلیقه خودشون بستگی داره
روبه من کرد و ازم سوالی پرسید
ص.م: خب شما چه نوع سبکی رو دوست دارین؟
نابی: خب من زیاد لباس پرنسسی با پف زیاد رو دوست ندارم ولی دنباله بلند رو چرا
ص.م: فهمیدم چه مدلی رو میخواین لطفا همراه من بیاین
اون خانم مارو برد به قسمت بالایی مزون و چند لباس رو بهم نشون داد که یکیشون به شدت چشمم رو گرفت و همون رو انتخاب کردم و به کمک همون خانم پرو کردم ، بعد از اکی دادم شوگا راه افتادیم سمت طلا فروشی و بعد از یک ساعت بالاخره سرویس و حلقه هارو انتخاب کردیم و برگشتیم خونه
نابی: اوفففف خسته شدم
شوگا: منم همینطور ولی بجاش همه کار هارو کردیم فقط آرایشگاه رو هماهنگ کن
نابی: باشه
وسایل هارو جمع کردیم و بعد از عوض کردن لباسمون خوابیدیم و ساعت ۷ غروب بیدار شدیم و مشغول درست کردن شام شدیم
نابی: به نظرم یه چیز ساده درست کنیم
شوگا: موافقم نظرت راجب نودل تند به همراه گوشت بخار پز چیه؟
نابی: اومم خوبه بزن بریم
مشغول درست کردن شام شدیم و بعد از خوردنش دوباره رفتیم خوابیدیم
کپی ممنوع ❌
۱۱۳.۳k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.