بدون اینکه بخواهم شبیه او هستم
بدون اینکه بخواهم شبیه او هستم
شبیه مرد پر از درد روبرو هستم ...
شبیه مرد پر از درد های پنهانی
که رفته باز در افکار خود فرو هستم
تو کیستی؟ تو همان حس ناب مشترکی
که با تو یک سره در حال گفتگو هستم
تو کیستی؟ تو همان واژه صریح ولی
من آستانه یک بغض در گلو هستم
هم از عشیره ی اشکم هم از قبیله ی غم
شبیه ابر بهاری بهانه جو هستم
چه ماجرای عجیبی است می گریزم و باز
به هرطرف بروم با تو روبرو هستم
در آستانه ی یک راه پر فراز و نشیب
بگیر دست مرا و فقط بگو : هستم
شبیه مرد پر از درد روبرو هستم ...
شبیه مرد پر از درد های پنهانی
که رفته باز در افکار خود فرو هستم
تو کیستی؟ تو همان حس ناب مشترکی
که با تو یک سره در حال گفتگو هستم
تو کیستی؟ تو همان واژه صریح ولی
من آستانه یک بغض در گلو هستم
هم از عشیره ی اشکم هم از قبیله ی غم
شبیه ابر بهاری بهانه جو هستم
چه ماجرای عجیبی است می گریزم و باز
به هرطرف بروم با تو روبرو هستم
در آستانه ی یک راه پر فراز و نشیب
بگیر دست مرا و فقط بگو : هستم
۳۴۸
۱۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.