ان سوی ائینه خونین(پارت 1)
ساعت 7 و نیم شب بود هوا کم کم داشت تاریک میشد اخرای تابستون بود با اخرین دوستی که برام مو نده بود کات کردم همشون باهم یکدفعه شروع کردن اخلاقای گوهشون و رو کردن تنها بودم هیچ کسی رو نداشتم انرژی هم برای نگه داشتن رابطه ها نداشتم به ی استراحت طولانی مدت نیاز داشتم فقط مادربزرگمو داشتم پدرم فوت کرده و مادرمم با شوهرش ترکم کرده یا خودم باهاش نرفتم حوصله ی شوهر وراجشو نداشتم چون مادرم ازدواج کرده بود همچی به من رسید خونه ماشین و شرکت به منشیم پیامک زدم که تا مدتی استراحتم و شرکتو میسپرم بهش
رفتم تو اتاقم گردنبند پروانه ی قرمزی که مادربزرگم بهم داده بود و انداختم ی پرهن سفید پوشیدم با ی شلوار بگ و ی سویشرت از رو پیرهنم پوشیدم و تانصفه زیپشو بستم موهامو باز گذاشتم و ی رژلب کمرنگ صورتی زدم رفتم پایین سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت موزه ای که تازه باز شده بود خونوادم مافیا بودن و پدرم هم سر شرط بندی جونشو از دست داد اکثر دوستایی که داشتم پسر باز بودن و من برعکس دختر اروم و بی دردسری بودم که خیالپردازی میکردم و کتاب میوندم و نقاشی میکشیدم طولی نکشید که به موزه رسیدم رفتم داخل محوطه ی ایس کافی رفتم و محو زیبایی نقاشی ها و مجسمه ها کم کم خوردمش لیوان خالیشو دور انداختم وقتی برگشتم رو به روم ی محوطه مربع شکل بود که تهشائینه ای مستطیل شکل بود نمیدونم چرا توجهمو به خودش جلب کرد رفتم سمتش ی لکه قرمز مثل خون روش بود انگشتمو روش زدم که ائینه به شکل منحصر به فردی تکون خورد و و من رو داخلش کشید خیلی متعجب بودم نور زیادی بود و هوا هی سرد و گرم میشد چشمهامو بستم وقتی چشمهامو باز کردم دیدم دراز کشیدم رو چمنایی که پر از گل های زرد و قاصدک و قارچ های قرمز بود هوا تاریک تاریک بود نمی دونسم چه اتفاقی افتاده شاید مثل کتاب من و جهان های موازی تو جهان های مختلف سفر کردم و وارد دنیای دیگه ای شدم امیدوارم که اینطر باشه چچونکه اصن حوصله ی اون دنیای خبیث و نداشتم تو فکر بودم که باد خنکی صورتم رو نوازش کرد و موهام رو تکون داد از جام بلند شدم و خودمو تکوندم برای این دنیای جدید من حسابی مشتاق اما ترسو بودم شاید از ادما میترسیدم نه دنیای جدید شروع کردم به راه رفتن ماه درخشان بود و راهو برا برام روشن کرده بود به درتی رسیدم از پشتم صدای پا شنیدم رفتم پشت درخت نفس عمیقی کشیدم و و به خودم گفتم قوی باش چیزی نمیشه همه ی زورمو داخل دستام جمع کردم و ی شاخه از درخت رو بزور کندم و چشمهامو بستم و برگشتم شاخه رو گرفتم جلوش و گفتم تو کی هستی؟ _اروم باش کاریت ندارم چشمهاتو وا کن +عاا اروم چشمهامو وا کردم...
اینم فیک جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید
پارت دو یکم دیگه اپ میشه ممنونم:))
بخاطر غلط املایی ها معذرت میخوام
رفتم تو اتاقم گردنبند پروانه ی قرمزی که مادربزرگم بهم داده بود و انداختم ی پرهن سفید پوشیدم با ی شلوار بگ و ی سویشرت از رو پیرهنم پوشیدم و تانصفه زیپشو بستم موهامو باز گذاشتم و ی رژلب کمرنگ صورتی زدم رفتم پایین سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت موزه ای که تازه باز شده بود خونوادم مافیا بودن و پدرم هم سر شرط بندی جونشو از دست داد اکثر دوستایی که داشتم پسر باز بودن و من برعکس دختر اروم و بی دردسری بودم که خیالپردازی میکردم و کتاب میوندم و نقاشی میکشیدم طولی نکشید که به موزه رسیدم رفتم داخل محوطه ی ایس کافی رفتم و محو زیبایی نقاشی ها و مجسمه ها کم کم خوردمش لیوان خالیشو دور انداختم وقتی برگشتم رو به روم ی محوطه مربع شکل بود که تهشائینه ای مستطیل شکل بود نمیدونم چرا توجهمو به خودش جلب کرد رفتم سمتش ی لکه قرمز مثل خون روش بود انگشتمو روش زدم که ائینه به شکل منحصر به فردی تکون خورد و و من رو داخلش کشید خیلی متعجب بودم نور زیادی بود و هوا هی سرد و گرم میشد چشمهامو بستم وقتی چشمهامو باز کردم دیدم دراز کشیدم رو چمنایی که پر از گل های زرد و قاصدک و قارچ های قرمز بود هوا تاریک تاریک بود نمی دونسم چه اتفاقی افتاده شاید مثل کتاب من و جهان های موازی تو جهان های مختلف سفر کردم و وارد دنیای دیگه ای شدم امیدوارم که اینطر باشه چچونکه اصن حوصله ی اون دنیای خبیث و نداشتم تو فکر بودم که باد خنکی صورتم رو نوازش کرد و موهام رو تکون داد از جام بلند شدم و خودمو تکوندم برای این دنیای جدید من حسابی مشتاق اما ترسو بودم شاید از ادما میترسیدم نه دنیای جدید شروع کردم به راه رفتن ماه درخشان بود و راهو برا برام روشن کرده بود به درتی رسیدم از پشتم صدای پا شنیدم رفتم پشت درخت نفس عمیقی کشیدم و و به خودم گفتم قوی باش چیزی نمیشه همه ی زورمو داخل دستام جمع کردم و ی شاخه از درخت رو بزور کندم و چشمهامو بستم و برگشتم شاخه رو گرفتم جلوش و گفتم تو کی هستی؟ _اروم باش کاریت ندارم چشمهاتو وا کن +عاا اروم چشمهامو وا کردم...
اینم فیک جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید
پارت دو یکم دیگه اپ میشه ممنونم:))
بخاطر غلط املایی ها معذرت میخوام
۵.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.