پارت ۷
پارت ۷
داشتم له می شدم مثل خرس منو تو بغلش گرفته بود
+ولم کنن
-ساکت باش می خوام بخوابم
+من نمی تونم نفس بکشم
_خب باشه
+یکم شل کرد خودشو خیلی خوابم میومد چشمامو روهم بستم یک دو سه خوابم برد
_نمی دونم چرا ولی بغلش بدجور بهم آرامش میداد
صبح زود
علامت ها (کوک_ خدمتکار/)
تق تق
_کیه؟بیا تو
/صبح بخیر ارباب لطفاً بیدار شید مهمون دارید
_کیه؟
/برادر ناتنیتون اومده اینجا
_چی؟؟
وقتی گفت برادر ناتنی یه لحظه بدنم به لرزه افتاد
از تخت بلند شدم رفتم دستشویی اومدم بیرون کت و شلوارمو پوشیدم عطر مخصوصمو زدم ساعتمو انداختم موهامو درست کردم داشتم می رفتم که چشمم خورد به ات اون لحظه نتونستم چشم ازش بردارم مثل فرشته ها خوابیده بود اون لبای قرمزش ،سرخش داشت دیوونم می کرد هرچی بیشتر نگاش میکردم بیشتر محو زیباییش می شدم ولی وقت زیاد هست الان کارم خیلی مهم بود پس از اتاق رفتم بیرون
علامت ها [کوک _ برادر ناتنی کوک,]
_به به ببین کی اینجاست بعد از این همه مدت اومدی خونم هدفت چیه برای چی اومدی ؟
,این بود مهمون نوازیت حداقل یه خوش آمد گویی می گفتی
_حرفتو بزن
,خب باشه تقریباً کل باند مافیا فهمیدن تو روی اون دختره ات حساسی البته حقم داری دختر خوشگلیه
_این حرفو که زد رگای مغزم جا به جا شد بلند شدم یه مشت زدم تو صورت
,فکر کردی با این کارت چیزی میشه ؟نه میدونی چرا همه نقط ضعفتو فهمیدن و اون دخترو می خوان حتی من بهتره خیلی خوب مواظبش باشی آیندت معلوم جناب کوک تو معتاد اون دختر میشی حواست میره فقط روی اون دختر ضعیف میشی اون دختررو ازت میگیرن دیوونه میشی و دیگه رعیس مافیا نمیشی همه چی تو از دست میدی بخاطر عشقت حتی عقلتو
_وقتی مخ این حرفو بهم زد دیوونه شدم اینقدر زدمش که خون بالا آورد
اون دختر مال منه کسی بخواد چپ بهش نگاه کنه خارشو میگام چه تو چه بقیه حالا هری
شرط ۲۰ لایک
خماری تازه اولای راهیم قراره خیلی خفن بشه
داشتم له می شدم مثل خرس منو تو بغلش گرفته بود
+ولم کنن
-ساکت باش می خوام بخوابم
+من نمی تونم نفس بکشم
_خب باشه
+یکم شل کرد خودشو خیلی خوابم میومد چشمامو روهم بستم یک دو سه خوابم برد
_نمی دونم چرا ولی بغلش بدجور بهم آرامش میداد
صبح زود
علامت ها (کوک_ خدمتکار/)
تق تق
_کیه؟بیا تو
/صبح بخیر ارباب لطفاً بیدار شید مهمون دارید
_کیه؟
/برادر ناتنیتون اومده اینجا
_چی؟؟
وقتی گفت برادر ناتنی یه لحظه بدنم به لرزه افتاد
از تخت بلند شدم رفتم دستشویی اومدم بیرون کت و شلوارمو پوشیدم عطر مخصوصمو زدم ساعتمو انداختم موهامو درست کردم داشتم می رفتم که چشمم خورد به ات اون لحظه نتونستم چشم ازش بردارم مثل فرشته ها خوابیده بود اون لبای قرمزش ،سرخش داشت دیوونم می کرد هرچی بیشتر نگاش میکردم بیشتر محو زیباییش می شدم ولی وقت زیاد هست الان کارم خیلی مهم بود پس از اتاق رفتم بیرون
علامت ها [کوک _ برادر ناتنی کوک,]
_به به ببین کی اینجاست بعد از این همه مدت اومدی خونم هدفت چیه برای چی اومدی ؟
,این بود مهمون نوازیت حداقل یه خوش آمد گویی می گفتی
_حرفتو بزن
,خب باشه تقریباً کل باند مافیا فهمیدن تو روی اون دختره ات حساسی البته حقم داری دختر خوشگلیه
_این حرفو که زد رگای مغزم جا به جا شد بلند شدم یه مشت زدم تو صورت
,فکر کردی با این کارت چیزی میشه ؟نه میدونی چرا همه نقط ضعفتو فهمیدن و اون دخترو می خوان حتی من بهتره خیلی خوب مواظبش باشی آیندت معلوم جناب کوک تو معتاد اون دختر میشی حواست میره فقط روی اون دختر ضعیف میشی اون دختررو ازت میگیرن دیوونه میشی و دیگه رعیس مافیا نمیشی همه چی تو از دست میدی بخاطر عشقت حتی عقلتو
_وقتی مخ این حرفو بهم زد دیوونه شدم اینقدر زدمش که خون بالا آورد
اون دختر مال منه کسی بخواد چپ بهش نگاه کنه خارشو میگام چه تو چه بقیه حالا هری
شرط ۲۰ لایک
خماری تازه اولای راهیم قراره خیلی خفن بشه
۱۳.۹k
۲۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.