عشق دبیرستانی من
ات
پسر نگاه کوتاهی بهم کرد و سرد گفت
-جونگکوک
+خوشبختم منم اتم
-مهم نیست
سرم را پایین انداختم و مشغول خواندن درس شدم ولی نگاه های خیره ی اون پسر اذیتم میکرد یکم فاصله گرفتم و سعی کردم روی درس تمرکز کنم بعد از چند مین زنگ خورد و معلم بیرون رفت کتابم رو در آوردم و شروع کردم به خواندن کتاب که اون پسره با یک عالمه پسر های دیگه که دوروبرش بودند اومد کنارم
-هی کوچولو
سرم را بالا گرفتم و به جونگکوک خیره شدم
+بله؟
(علامت تهیونگ#علامت شوگا#جیمین&)
#اوه...چه با ادب
-بلند شو
+چرا؟
-بهت گفتم بلند شو
بلند شدم و ایستادم
& دنبالمون بیا
به آرامی دنبالشون رفتم که منو به پشت مدرسه بردن و در یک جا رو باز کردم خم شدم تا داخل را ببینم
@اینجا جاییکه که اگه به حرف های ما گوش ندی یک هفته داخلش زندانی میشی هیچکس هم نمیتونه کاری بکنه
داخل واقعا ترسناک بود ترسیدم مگه اینا کین؟قلدرن؟به تیپ و قیافشون که میخوره
+باشه من میتونم برم؟؟
جونگکوک پوزخند زد و به کل بدنم نگاهی انداخت
-برو
به کلاس رفتم و آرام با خودم حرف زدم
+دیوونه های عوضی
یک دختر دستم رو گرفت و گفت
لیسا:پشت سر اونا بد حرف نزن...اگه بفهمد میکشنت
+مگه اونا کین؟
لیسا:اونا مافیان و همینطور قلدر مدرسه
با تعجب چشمام گشاد شد
+فات ده فاخ(😁)
ویو جونگکوک
اوت دختری که جدید اومده خیلی خوشگله کاش مال من بشه این دختره ی سیریش هم بهم چسبیده اسمش چی بود؟
-اه لونا ولم من
لونا:ددی چرا عصبی میشی؟؟(لوس و با عشوه)
-لونا از جلوی چشمام خفه شو(بله ترکیب دوتا کلمه باهم میشه این)
لونا:ولی ددی(آی زهرمار و ددی)
-لونا فقط برو
لونا با ناز و عشوه رفت و من تنها موندم بلند شدم و به کلاس رفتم ات رو دیدم داره با لیسا حرف نمیزنه یک فکری به سرم زد به دستیاری زنگ زدم
-میخوام یکی رو بدزدی و بیاری عمارت
؟؟؟
اگه پارت بعد رو میخوای حمایت کن کوچولو
پسر نگاه کوتاهی بهم کرد و سرد گفت
-جونگکوک
+خوشبختم منم اتم
-مهم نیست
سرم را پایین انداختم و مشغول خواندن درس شدم ولی نگاه های خیره ی اون پسر اذیتم میکرد یکم فاصله گرفتم و سعی کردم روی درس تمرکز کنم بعد از چند مین زنگ خورد و معلم بیرون رفت کتابم رو در آوردم و شروع کردم به خواندن کتاب که اون پسره با یک عالمه پسر های دیگه که دوروبرش بودند اومد کنارم
-هی کوچولو
سرم را بالا گرفتم و به جونگکوک خیره شدم
+بله؟
(علامت تهیونگ#علامت شوگا#جیمین&)
#اوه...چه با ادب
-بلند شو
+چرا؟
-بهت گفتم بلند شو
بلند شدم و ایستادم
& دنبالمون بیا
به آرامی دنبالشون رفتم که منو به پشت مدرسه بردن و در یک جا رو باز کردم خم شدم تا داخل را ببینم
@اینجا جاییکه که اگه به حرف های ما گوش ندی یک هفته داخلش زندانی میشی هیچکس هم نمیتونه کاری بکنه
داخل واقعا ترسناک بود ترسیدم مگه اینا کین؟قلدرن؟به تیپ و قیافشون که میخوره
+باشه من میتونم برم؟؟
جونگکوک پوزخند زد و به کل بدنم نگاهی انداخت
-برو
به کلاس رفتم و آرام با خودم حرف زدم
+دیوونه های عوضی
یک دختر دستم رو گرفت و گفت
لیسا:پشت سر اونا بد حرف نزن...اگه بفهمد میکشنت
+مگه اونا کین؟
لیسا:اونا مافیان و همینطور قلدر مدرسه
با تعجب چشمام گشاد شد
+فات ده فاخ(😁)
ویو جونگکوک
اوت دختری که جدید اومده خیلی خوشگله کاش مال من بشه این دختره ی سیریش هم بهم چسبیده اسمش چی بود؟
-اه لونا ولم من
لونا:ددی چرا عصبی میشی؟؟(لوس و با عشوه)
-لونا از جلوی چشمام خفه شو(بله ترکیب دوتا کلمه باهم میشه این)
لونا:ولی ددی(آی زهرمار و ددی)
-لونا فقط برو
لونا با ناز و عشوه رفت و من تنها موندم بلند شدم و به کلاس رفتم ات رو دیدم داره با لیسا حرف نمیزنه یک فکری به سرم زد به دستیاری زنگ زدم
-میخوام یکی رو بدزدی و بیاری عمارت
؟؟؟
اگه پارت بعد رو میخوای حمایت کن کوچولو
۳۵۸
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.