فیک تهیونگ (انتقام) پارت ۵
*از زبان مینجی*
صبح که بیدار شدم با عجله رفتم تا ببینن باند مافیایی موفق شدن مشخصات رو پیدا کنن یا نه
وقتی رسیدم با عجله گفتم
مینجی: چی شد؟ پیدا کردین؟؟
عضو باند: نه...
مینجی: چرا نه؟!
عضو باند: مثل اینکه مشخصاتش توی کامپیوتر ثبت نشده
مینجی: یعنی چی؟!!! باید عجله کنیم... این قضیه ی مرگ یه دختره که قاتلش مجازات نشده باید پیداش کنم!!!
تهیونگ اومد
تهیونگ: مینجی؟ چی شده چرا اینقدر زود اومدی؟؟
مینجی: مثل اینکه مشخصات از کامپیوتر حذف شده...برای همین اومدم
تهیونگ: بلاخره پیدا میشه.....
و همه ی کامپیوتر هارو چک کردیم
نصفه شب بود
مینجی: بلاخره پیداش کردم!! قاتل پیدا شد!!!!!
تهیونگ: جدی میگی؟!
مینجی: معلومه که جدی میگم...مشخصاتش روز این سی دیه
با پیدا کردن مشخصاتش تونستیم هکش کنیم
هکر باند: دستیار مینجی!! طرف رو هک کردیم و تموم زندگیش توی این کامپیوتر نوشته شده
مینجی: آفرین!! بلاخره موفق شدیم...حالا همه بریم توی اتاقامون؛ فردا شروع میکنیم به پیدا کردن خود قاتل!!
شب:
وقتی رفتیم توی اتاقامون؛ خیلی خوشحال بودم!! چون دیگه قاتل پیدا شده بود!!!
باورم نمیشد... بزودی انتقام خواهرم رو میگیرم!!!!!!!!
توی همین فکرا بودم و بعد گرفتم خوابیدم تا فردا زود شروع به کار کنم
فردا قراره اتفاقای خیلی خاصی بیوفته.......
صبح که بیدار شدم با عجله رفتم تا ببینن باند مافیایی موفق شدن مشخصات رو پیدا کنن یا نه
وقتی رسیدم با عجله گفتم
مینجی: چی شد؟ پیدا کردین؟؟
عضو باند: نه...
مینجی: چرا نه؟!
عضو باند: مثل اینکه مشخصاتش توی کامپیوتر ثبت نشده
مینجی: یعنی چی؟!!! باید عجله کنیم... این قضیه ی مرگ یه دختره که قاتلش مجازات نشده باید پیداش کنم!!!
تهیونگ اومد
تهیونگ: مینجی؟ چی شده چرا اینقدر زود اومدی؟؟
مینجی: مثل اینکه مشخصات از کامپیوتر حذف شده...برای همین اومدم
تهیونگ: بلاخره پیدا میشه.....
و همه ی کامپیوتر هارو چک کردیم
نصفه شب بود
مینجی: بلاخره پیداش کردم!! قاتل پیدا شد!!!!!
تهیونگ: جدی میگی؟!
مینجی: معلومه که جدی میگم...مشخصاتش روز این سی دیه
با پیدا کردن مشخصاتش تونستیم هکش کنیم
هکر باند: دستیار مینجی!! طرف رو هک کردیم و تموم زندگیش توی این کامپیوتر نوشته شده
مینجی: آفرین!! بلاخره موفق شدیم...حالا همه بریم توی اتاقامون؛ فردا شروع میکنیم به پیدا کردن خود قاتل!!
شب:
وقتی رفتیم توی اتاقامون؛ خیلی خوشحال بودم!! چون دیگه قاتل پیدا شده بود!!!
باورم نمیشد... بزودی انتقام خواهرم رو میگیرم!!!!!!!!
توی همین فکرا بودم و بعد گرفتم خوابیدم تا فردا زود شروع به کار کنم
فردا قراره اتفاقای خیلی خاصی بیوفته.......
۳.۷k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.