پارت هفت پری دریایی
پارت هفت پری دریایی
چند روز میگذشت وشاهزاده هر لحظه بیشتر از هر موقعه عاشق دخترک میشد ولی
اون را زی که بین دختر بود و ممکن بود این دوستیشون یا عاشقیشون به پایان برسه!
ولی آخر داستان به کجا میرسه ؟
----------------------------------------------------------
امروز قرار بود کوک را ببینم پس زود از آب بالا اومدم
و کوک را دیدم وداخل بغلش دویدم
کوک:دلم برات تنگ شده بود
فلورا: منم همینطوررر خوب امروز کجا بریم
کوک:امروز قراره بریم روستا مای دریم (یک اسم چرتی در آوردم میدانم)
اونجا خیلی قشنگه کنار دریا س
فلورا:بریمممم وای خدایا حتما باید کنار دریا باشیم عیبابا
کوک:فلورا حالت خوبه ؟چرا یجوری شدی؟
فلورا :نه هیچ اتفاقی نیوفتاده بریم
[بعد از چند مین]
روستا قشنگی بود و ما رفتیم جایی پر از گل و گیاه ودرختان سر سبز و کنارش یک دریا بود
که کوک گفت:میای داخل آب
فلورا:اییییس خدااااااااااا
ببخشید نمیتونم
کوک:لطفااا 🥹
فلورا:[توی ذهنش :و قتشه بهش حقیقت را بگم ببخشید مامان ولی بگم ]
(خوب گایز اینجا فلورا میگه ببخشید مامان داستان چیه یعنی اینکه وقتی که پری های دریایی با انسان ها دوست میشن درکل ارتباط بر قرار میکنن نباید بهشون بگن چون ممکنه بکشنشون و نسلشون ازبین بره)
کوک یک لحظه چشم هات را ببند و بشین
کوک:باش چشم هام را بستم
فلورا:داخل آب پریدم
و تبدیل به پری شدم
خوب چشم هاتو باز کن
کوک:چی تو تو پری هستی خدای مننن چه دم قشنگی
فلورا:یعنی ازم نترسیدی؟ کوک:چرا باید بترسم
فلورا:کوک واقعا نمیخواستم این راز بینمون بمونه پس آشکارش کردم
کوک: اشکال نداره خیلیم خوبه که گفتی من دلم نمیخواست دوست دخترم بهم دروغ بگه!
فلورا:چی دوست دخترت؟
کوک:فلورا دوست دخترم میشی؟
فلورا :البته
__
چند روز میگذشت وشاهزاده هر لحظه بیشتر از هر موقعه عاشق دخترک میشد ولی
اون را زی که بین دختر بود و ممکن بود این دوستیشون یا عاشقیشون به پایان برسه!
ولی آخر داستان به کجا میرسه ؟
----------------------------------------------------------
امروز قرار بود کوک را ببینم پس زود از آب بالا اومدم
و کوک را دیدم وداخل بغلش دویدم
کوک:دلم برات تنگ شده بود
فلورا: منم همینطوررر خوب امروز کجا بریم
کوک:امروز قراره بریم روستا مای دریم (یک اسم چرتی در آوردم میدانم)
اونجا خیلی قشنگه کنار دریا س
فلورا:بریمممم وای خدایا حتما باید کنار دریا باشیم عیبابا
کوک:فلورا حالت خوبه ؟چرا یجوری شدی؟
فلورا :نه هیچ اتفاقی نیوفتاده بریم
[بعد از چند مین]
روستا قشنگی بود و ما رفتیم جایی پر از گل و گیاه ودرختان سر سبز و کنارش یک دریا بود
که کوک گفت:میای داخل آب
فلورا:اییییس خدااااااااااا
ببخشید نمیتونم
کوک:لطفااا 🥹
فلورا:[توی ذهنش :و قتشه بهش حقیقت را بگم ببخشید مامان ولی بگم ]
(خوب گایز اینجا فلورا میگه ببخشید مامان داستان چیه یعنی اینکه وقتی که پری های دریایی با انسان ها دوست میشن درکل ارتباط بر قرار میکنن نباید بهشون بگن چون ممکنه بکشنشون و نسلشون ازبین بره)
کوک یک لحظه چشم هات را ببند و بشین
کوک:باش چشم هام را بستم
فلورا:داخل آب پریدم
و تبدیل به پری شدم
خوب چشم هاتو باز کن
کوک:چی تو تو پری هستی خدای مننن چه دم قشنگی
فلورا:یعنی ازم نترسیدی؟ کوک:چرا باید بترسم
فلورا:کوک واقعا نمیخواستم این راز بینمون بمونه پس آشکارش کردم
کوک: اشکال نداره خیلیم خوبه که گفتی من دلم نمیخواست دوست دخترم بهم دروغ بگه!
فلورا:چی دوست دخترت؟
کوک:فلورا دوست دخترم میشی؟
فلورا :البته
__
۳.۶k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.