یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part25)
رزی بگه نیاد دنبال من..
خودش رفت حموم و بعد از ۱۰ مین اومد بیرون، موهاش رو خشک کرد یه لباس هم رنگ من پوشید و پاپوش های سفید سادش رو پاش کرد اومد رو تخت کنار من خوابید و بغلم کرد.
+خوب بگیر بخواب.
_میگم خوابم نمی بره.
+من بگم خوابت میبره.
اومد بیشتر بغلم کرد، نمی دونم چی بود ولی خیلی سریع خوابم برد..
(فلش بک غروب)
بلند شدم دیدم کوک تو خواب نازه، دستم رو کشیدم روی سرش و موهاش رو ناز کردم.
_چقدر خوشگلی تو یعنی اون بچه شبیه تو میشه.
+شک دارم، مادرش از من خوشگل تره.
یه دفعه شوکه شدم، داشت با نگاه شیطانی و خنده ی شبیه به اون بهم نگاه می کرد.
_کوک داری منو می ترسونی!
+نترس از بغل من جای امن تر وجود نداره.
_(بیشتر رفت تو بغلش) خودم می دونم کوکی...
کوک بعد از دو مین بلند شد، منم بلند شدم یه هودی پشمالوی سفید پوشیدم و دستش رو گرفتم رفتیم طبقه ی پایین...
+وایییییی آجوما چه کرده.
_اره بوی خوش مزه ایه.
+بریم ببینیم چی درست کرده.
رفتیم سمت آشپز خونه دیدیم آجوما چندتا قابلمه رو گذاشته روی گاز و داره به غذا ها ادویه می زنه.
_وای آجوما چه غذا های خوشمزه ای درست کردی از بوش معلومه.
آجوما کلش خورد به کابینت بالایی و برگشت سمت من دید جونگکوک هم دستم رو گرفته.
£ترسیدم.(آروم)
£س.سلام چیشده اومدید اینجا؟
+_اومده بودیم ببینیم چی درست کردی(همزمان)
£چه هماهنگ هم هستید(خندید)
(بر می گرده و غذا رو هم می زنه)
جونگکوک روی انگشت های پاش طوری که آجوما نفهمه رفت سمت یخچال و دوتا شیرموز برداشت، آجوما برگشت و محکم کفگیر رو پرت کرد سمت جونگکوک، من داشتم اون وسط جر می خوردم.
£مگه نمی دونی برات ضرر داره، هاننننن؟؟؟؟؟!!!
+آجوما غذات سوخت!!!(حواسش رو پرت کرد)
£واییییی غذام سوختتتتتتت!
جونگکوک حواس آجوما رو پرت کرد و اومد سمت من دستم رو گرفت و بدو بدو رفتیم سمت حیاط، من حامله بودم نباید زیاد تحرک می کردم، یکم حالم بد شد دست جونگکوک رو ول کردم رفتم سمت دستشویی، جونگکوک شیرموز هاشو گذاشت روی میز کنار استخر بدو بدو اومد پشت سرم، من داخل دستشویی بالا آووردم، خیلی حالم بده بود.
+ا.ت عشقم حالت خوبه؟!(استراب)
_نه!
وقتی که بالا اووردنم تموم شد صورتم رو شستم و اومدم از دستشویی بیرون، جونگکوک جلوی در
دستشویی وایستاده بود خیلی استراب داشت، اومد سمتم و براید استایل بغلم کرد.
+بیب بیا بریم بیرون حال و هوات عوض شه.
از بی حالی جواب ندادم و فقط به معنی باشه سرم رو تکون دادم.
رفتیم داخل حیاط، جونگکوک منو گذاشت روی صندلی کنار استخر خودش هم کنارم نشست و شیرموز خورد، به منم تاروف کرد ولی من نخوردم.
#بی_تی_اس.
#کیوت.
#کیپاپ.
#وی.
#جیمین.
#نامجون.
#جی_هوپ.
#جونگکوک.
خودش رفت حموم و بعد از ۱۰ مین اومد بیرون، موهاش رو خشک کرد یه لباس هم رنگ من پوشید و پاپوش های سفید سادش رو پاش کرد اومد رو تخت کنار من خوابید و بغلم کرد.
+خوب بگیر بخواب.
_میگم خوابم نمی بره.
+من بگم خوابت میبره.
اومد بیشتر بغلم کرد، نمی دونم چی بود ولی خیلی سریع خوابم برد..
(فلش بک غروب)
بلند شدم دیدم کوک تو خواب نازه، دستم رو کشیدم روی سرش و موهاش رو ناز کردم.
_چقدر خوشگلی تو یعنی اون بچه شبیه تو میشه.
+شک دارم، مادرش از من خوشگل تره.
یه دفعه شوکه شدم، داشت با نگاه شیطانی و خنده ی شبیه به اون بهم نگاه می کرد.
_کوک داری منو می ترسونی!
+نترس از بغل من جای امن تر وجود نداره.
_(بیشتر رفت تو بغلش) خودم می دونم کوکی...
کوک بعد از دو مین بلند شد، منم بلند شدم یه هودی پشمالوی سفید پوشیدم و دستش رو گرفتم رفتیم طبقه ی پایین...
+وایییییی آجوما چه کرده.
_اره بوی خوش مزه ایه.
+بریم ببینیم چی درست کرده.
رفتیم سمت آشپز خونه دیدیم آجوما چندتا قابلمه رو گذاشته روی گاز و داره به غذا ها ادویه می زنه.
_وای آجوما چه غذا های خوشمزه ای درست کردی از بوش معلومه.
آجوما کلش خورد به کابینت بالایی و برگشت سمت من دید جونگکوک هم دستم رو گرفته.
£ترسیدم.(آروم)
£س.سلام چیشده اومدید اینجا؟
+_اومده بودیم ببینیم چی درست کردی(همزمان)
£چه هماهنگ هم هستید(خندید)
(بر می گرده و غذا رو هم می زنه)
جونگکوک روی انگشت های پاش طوری که آجوما نفهمه رفت سمت یخچال و دوتا شیرموز برداشت، آجوما برگشت و محکم کفگیر رو پرت کرد سمت جونگکوک، من داشتم اون وسط جر می خوردم.
£مگه نمی دونی برات ضرر داره، هاننننن؟؟؟؟؟!!!
+آجوما غذات سوخت!!!(حواسش رو پرت کرد)
£واییییی غذام سوختتتتتتت!
جونگکوک حواس آجوما رو پرت کرد و اومد سمت من دستم رو گرفت و بدو بدو رفتیم سمت حیاط، من حامله بودم نباید زیاد تحرک می کردم، یکم حالم بد شد دست جونگکوک رو ول کردم رفتم سمت دستشویی، جونگکوک شیرموز هاشو گذاشت روی میز کنار استخر بدو بدو اومد پشت سرم، من داخل دستشویی بالا آووردم، خیلی حالم بده بود.
+ا.ت عشقم حالت خوبه؟!(استراب)
_نه!
وقتی که بالا اووردنم تموم شد صورتم رو شستم و اومدم از دستشویی بیرون، جونگکوک جلوی در
دستشویی وایستاده بود خیلی استراب داشت، اومد سمتم و براید استایل بغلم کرد.
+بیب بیا بریم بیرون حال و هوات عوض شه.
از بی حالی جواب ندادم و فقط به معنی باشه سرم رو تکون دادم.
رفتیم داخل حیاط، جونگکوک منو گذاشت روی صندلی کنار استخر خودش هم کنارم نشست و شیرموز خورد، به منم تاروف کرد ولی من نخوردم.
#بی_تی_اس.
#کیوت.
#کیپاپ.
#وی.
#جیمین.
#نامجون.
#جی_هوپ.
#جونگکوک.
۱۰.۷k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.