ᴀᴛᴛʀᴀᴄᴛɪᴠᴇ ᴄʟᴀꜱꜱᴍᴀᴛᴇ p9
ته: ات تقصیر من نیست
دایی: خرسی عزیزم بیا اینجا
ته: بله
دایی: ببین به ات نگو کار منه
ته: آخه ممکنه فکر بدی دربارم کنه
دایی: خودم بزرگش کردم میشناسمش
ته: اوف باشه
ات: تهیونگ میخوای بیای مدرسه یا نه؟؟
ته: اومدم
دایی: تو راه بهش بگو بیبی
ته: یاااا مگه مرض دارم
دایی: نقشه رو یادت نره
ته: باشه...
میسوکی: دایی گشنمه
دایی: بیا برات نودل درست کنم
با ات رفتیم به مدرسه وقتی وارد مدرسه شدیم لیا پرید تو بغل ات
لیا: عزیزم خوبی
ات: تهیونگ مطمئنم به سرش ضربه خورده
لیا: عه اینجوری نکن
ته: میدونستم امروز قیامته!!
لیا: میزنم تو دهنت روانی (خودتی🗿)
ته: مگه من مثل خودتم؟
لیا: اسکل
ته: باسن قورباغه ای (جر🗿)
ات: بی تربیت ها
لیا: عزیزم اول این شروع کرد
و گونه ات رو بوسید نمیدونم چرا ولی یهو غیرتی شدم دست لیا رو گرفتم کشوندم دنبال خودم
*تو یکی از کلاس ها*
ته: دیگه ات رو نبوس بغلش هم نکننن
لیا: به تو چه
ته: به من خیلی هم ربط داره فهمیدییییی *عربده*
لیا: ب...باشه (ترسید)
اون هرزه رو ول کردم رفتم پیش ات
ات: لیا کجاست؟
ته: تو گور
ات: شوخی قشنگی بود خندیدم
ته: رو دهنت بوس دیدم
ات: تو اینا رو هم بلدی ماشاالله
ته: منو آدم معصوم و ساده تصور نکن.... بیب.... (کلمه آخری رو کش دار گفت)
ات: یاااا پاشو بیا تو کلاس تا کل روش های مخ زنی رو نشونم ندادی
ته: من مخت رو نمیزدم
ات: نمیتونی هم بزنی (ایشون مستر کیم هستن 😎🤌🏻)
ته: حالا میبینیم
ات: پاشو بیا تا خودم اون مخ رو از گوشت بیرون ننداختم زمین
ته: راستی جیهون کجاست؟
ات: زیر زمین:)
ته: بیچاره
که دیدم جیهون رو میز من و ات نشسته با غرور هم نگا میکنه
جیهون: به به دو زوج محبوب
ات: سر صبحی عذاب الهی نازل شد
ته: واژه عذاب الهی براش جوکه یه چیز بالاتر بیار
جیهون: خوب خوب اینجا جای شماست؟
ات: نه جای چنگیز خانه
جیهون: هر هر بخندین دختره ضایع نشه
ات: آره بخندین
ته: دستمو میبینی
جیهون: آره کور که نیستم
ته: دست قشنگم میخواد دکوراسیون صورتت رو تغییر بده
ات: جون باباااااااا
جیهون: بلبل شدی چهچه میزنی
ته: چه میشه کرد از وقتی تورو دیدم از گاو بودنت زبان باز کردم از لطفی که در حقم کردی بسیار سپاس گذارم ولی متاسفانه باید از اینجا بلند شی گاو بزرگوار *لبخند*
جیهون: باشه من رفتم ولی بعد مدرسه با ات کار دارم
ته: آره اونم حتما میاد بوست هم میکنه کلی هم حرف های رمانتیک بهت میزنه
جیهون: از جونت سیر شدی؟
ته: نه از دست تو پیر شدم
ات: جرررر شما دوتا چه حاضر جوابین *پهن زمین شدن از خنده*
جیهون: تو خفه
ات: جیهون اسکل
جیهون: خفه
ات: اسکلللللل
جیهون: ....
یهو یه سیلی زد تو صورت ات جوری که ات افتاد رو زمین دیگه واقعا خون جلو چشمام رو گرفته بود
یقه جیهون رو گرفتم با مشت کوبوندم تو صورتش همین جوری میزدمش جوری که کل دستم خونی بود
جیسون: تو..... لیاقت ات.... رو نداری..... ولش کن *ضعیف*
کشون کشون دنبال خودم بردمش سمت پنجره
ته: یه بار دیگه بگو تا خودم پرتت کنم بری اون دنیا
جیهون: لیاقت ات رو ندارییییییی
بدون هیچ فکری یقه لباسش رو ول کردم و آن بی جونش از پنجره پرت شد روی زمین صدای جیغ دخترا از پایین میومد چشمم خورد به ات که با ترس نگاه میکرد
ته: ات...
رفتم سمتش
ات: نزدیک...نیا *ترس*
ته: هیولا که نیستم
ات: اونو کشتی؟؟
ته: ارتفاع کم بود حتما فقط صدمه دیده
چند دقیقه گذشت که مدیر اومد داخل کلاس
مدیر: کیم تهیونگ زود بیا دفتر من *جدی*
ته: اوک...
ات: تهیونگ بدبخت شدی:)
ته: مرسی بابت گفتنش
مدیر: کسی همراهت هم بود
ته: ن....
ات: من بودم
میخواستم بگم کسی نبود که ات خودش گفت که بوده منم با تعجب نگاش کردم
مدیر: هر دوتا تون بیاین دفتر پاشین
رفتیم داخل که جیهون رو دیدیم عین مرده متحرک نشسته رو مبل
مدیر: چه اتفاقی افتاد؟
جیهون: مدیر تهیونگ میخواست منو بکشه
ته: تقصیر خودته
مدیر: تهیونگ.....
____________________
بازم معذرت میخوام 🥲💔
دایی: خرسی عزیزم بیا اینجا
ته: بله
دایی: ببین به ات نگو کار منه
ته: آخه ممکنه فکر بدی دربارم کنه
دایی: خودم بزرگش کردم میشناسمش
ته: اوف باشه
ات: تهیونگ میخوای بیای مدرسه یا نه؟؟
ته: اومدم
دایی: تو راه بهش بگو بیبی
ته: یاااا مگه مرض دارم
دایی: نقشه رو یادت نره
ته: باشه...
میسوکی: دایی گشنمه
دایی: بیا برات نودل درست کنم
با ات رفتیم به مدرسه وقتی وارد مدرسه شدیم لیا پرید تو بغل ات
لیا: عزیزم خوبی
ات: تهیونگ مطمئنم به سرش ضربه خورده
لیا: عه اینجوری نکن
ته: میدونستم امروز قیامته!!
لیا: میزنم تو دهنت روانی (خودتی🗿)
ته: مگه من مثل خودتم؟
لیا: اسکل
ته: باسن قورباغه ای (جر🗿)
ات: بی تربیت ها
لیا: عزیزم اول این شروع کرد
و گونه ات رو بوسید نمیدونم چرا ولی یهو غیرتی شدم دست لیا رو گرفتم کشوندم دنبال خودم
*تو یکی از کلاس ها*
ته: دیگه ات رو نبوس بغلش هم نکننن
لیا: به تو چه
ته: به من خیلی هم ربط داره فهمیدییییی *عربده*
لیا: ب...باشه (ترسید)
اون هرزه رو ول کردم رفتم پیش ات
ات: لیا کجاست؟
ته: تو گور
ات: شوخی قشنگی بود خندیدم
ته: رو دهنت بوس دیدم
ات: تو اینا رو هم بلدی ماشاالله
ته: منو آدم معصوم و ساده تصور نکن.... بیب.... (کلمه آخری رو کش دار گفت)
ات: یاااا پاشو بیا تو کلاس تا کل روش های مخ زنی رو نشونم ندادی
ته: من مخت رو نمیزدم
ات: نمیتونی هم بزنی (ایشون مستر کیم هستن 😎🤌🏻)
ته: حالا میبینیم
ات: پاشو بیا تا خودم اون مخ رو از گوشت بیرون ننداختم زمین
ته: راستی جیهون کجاست؟
ات: زیر زمین:)
ته: بیچاره
که دیدم جیهون رو میز من و ات نشسته با غرور هم نگا میکنه
جیهون: به به دو زوج محبوب
ات: سر صبحی عذاب الهی نازل شد
ته: واژه عذاب الهی براش جوکه یه چیز بالاتر بیار
جیهون: خوب خوب اینجا جای شماست؟
ات: نه جای چنگیز خانه
جیهون: هر هر بخندین دختره ضایع نشه
ات: آره بخندین
ته: دستمو میبینی
جیهون: آره کور که نیستم
ته: دست قشنگم میخواد دکوراسیون صورتت رو تغییر بده
ات: جون باباااااااا
جیهون: بلبل شدی چهچه میزنی
ته: چه میشه کرد از وقتی تورو دیدم از گاو بودنت زبان باز کردم از لطفی که در حقم کردی بسیار سپاس گذارم ولی متاسفانه باید از اینجا بلند شی گاو بزرگوار *لبخند*
جیهون: باشه من رفتم ولی بعد مدرسه با ات کار دارم
ته: آره اونم حتما میاد بوست هم میکنه کلی هم حرف های رمانتیک بهت میزنه
جیهون: از جونت سیر شدی؟
ته: نه از دست تو پیر شدم
ات: جرررر شما دوتا چه حاضر جوابین *پهن زمین شدن از خنده*
جیهون: تو خفه
ات: جیهون اسکل
جیهون: خفه
ات: اسکلللللل
جیهون: ....
یهو یه سیلی زد تو صورت ات جوری که ات افتاد رو زمین دیگه واقعا خون جلو چشمام رو گرفته بود
یقه جیهون رو گرفتم با مشت کوبوندم تو صورتش همین جوری میزدمش جوری که کل دستم خونی بود
جیسون: تو..... لیاقت ات.... رو نداری..... ولش کن *ضعیف*
کشون کشون دنبال خودم بردمش سمت پنجره
ته: یه بار دیگه بگو تا خودم پرتت کنم بری اون دنیا
جیهون: لیاقت ات رو ندارییییییی
بدون هیچ فکری یقه لباسش رو ول کردم و آن بی جونش از پنجره پرت شد روی زمین صدای جیغ دخترا از پایین میومد چشمم خورد به ات که با ترس نگاه میکرد
ته: ات...
رفتم سمتش
ات: نزدیک...نیا *ترس*
ته: هیولا که نیستم
ات: اونو کشتی؟؟
ته: ارتفاع کم بود حتما فقط صدمه دیده
چند دقیقه گذشت که مدیر اومد داخل کلاس
مدیر: کیم تهیونگ زود بیا دفتر من *جدی*
ته: اوک...
ات: تهیونگ بدبخت شدی:)
ته: مرسی بابت گفتنش
مدیر: کسی همراهت هم بود
ته: ن....
ات: من بودم
میخواستم بگم کسی نبود که ات خودش گفت که بوده منم با تعجب نگاش کردم
مدیر: هر دوتا تون بیاین دفتر پاشین
رفتیم داخل که جیهون رو دیدیم عین مرده متحرک نشسته رو مبل
مدیر: چه اتفاقی افتاد؟
جیهون: مدیر تهیونگ میخواست منو بکشه
ته: تقصیر خودته
مدیر: تهیونگ.....
____________________
بازم معذرت میخوام 🥲💔
۱۶.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.