درخواستی
درخواستیkim_manjero@
کاراکتر:ایزانا
موقعیت:با هم هم خونه هستين
موضوع:وقتی با هاش قهر میکنید
از زبان ا.ت
امروز سر یه چیز مسخره با هم دعوا کردیم
اون همیشه سرش تو کارهای خودش هست اصلا به من اهمیت نمیده
همش دنبال گنگ اش میگرده
فلش بک دعوا
ا.ت:ایزانا به من هم اهمیت بده
ایزانا: من دارم بهت اهمیت میدم تو نمیبینی
ا.ت با بغض:ولی تو همیشه دنبال کار های گنگ ات هستي
ایزانا با داد:خیلی از این وضعیت ناراضی هستي از پیشم برو
ا.ت که همین طوری اشک از چشماش میریخت گفت باشه
کاپشن اش رو هم بر نداشت و از خونه بیرون زد
*زمستون هست و هوا سرده*
پایان فلش بک
ا.ت همین طور که به سمت نا کجا آباد حرکت میکرد
بی صدا اشک میریخت
ا.ت وای خدای من چه قد هوا سرد هست
نمیدونستی کجا بری
میتونستی بری پیش برادر هات ران و ریندو ولی نمی خواستی به اون ها بگی که دعوا کردی
گوشی ات رو هم خونه جا گذاشتی
رفتی داخل پارکی که با ایزانا زمانی که بیکار بودین میومدید
روی یکی از نیمکت ها نشستی
همین طوری گریه میکردی و با خودت میگفتی که
ایا ایزانا واقعا تو رو نمیخواد؟
و کلی سوال دیگه تو سرت پیچ میخورد
انقد گریه کردی که رو نیم کت خوابت برد
ویو ایزانا
شت یه ساعت هست رفته تو اتاق اش چرا در نمياد
آمد سمت اتاق که از تو عذرخواهی کنه ولی دید تو نیستی
ایزانا:رفته بیرون حتما رفته خونه ران و ریندو
زنگ زد به گوشیت دید که رو تخت هست
زنگ زد به گوشی ران
ران:الو سلام ایزانا تویی
ایزانا:سلام اره من هم دیگه
ران:این وقت شب چرا زنگ زدی
ایزانا:ا.ت اون جاست؟
ران:نه مگه دعوا کردین
ایزانا:بیخیال
گوشی رو قطع کرد
ران: چرا قطع کرد داشتم حرف میزدم
*ریندو همه مکالمه رو شنیده*
ریندو:امید وارم حال نه چان خوب باشه
ران:من هم همین طور
سریع سوار ماشین شد و یه راست اومد سمت پارک چون حدس میزد اونجا باشی
تو رو رو نیمکت دیدید که خوابت برده
مثل پرنسس ها بغلت کرد و گذاشت داخل ماشین و تو رو برد خونه
بخاری رو روشن کرد تو رو روی تخت گذاشت و دورت پتو پیچید
وقتی بیدار شدی دیدی ایزانا کنارت دراز کشیده و داره با موهات بازی میکنه
یه دفعه زد زیر گریه
ایزانا: لطفاً.....ترکم نکن ......من خیلی دوست دارم
و بعد بغلت کرد
تو هم بغلش کردی و گفتی ایزانا من هیچ وقت تو رو ترک نمیکنم
دستاش رو دور سرت قلاب کرد
و شروع به بوسیدن لب هات کرد و از لب هات مک میزد
تو هم ریز ناله میکردی
ایزانا:میشه این کار رو با هم بیشتر انجام بدیم آخه لب هات مزه بهشت میده
ا.ت:من از خدامه هر وقت بخوای میتونیم این کار رو انجام بدیدم
بعد هم دیگه رو بغل کردین و خوابیدن
خوب شد؟
اگه غلط املایی دارم ببخشید
درخواستی اون دو نفر رو هم مینویسم البته به زودی
همایت يادتون نره😉✨️🌱
کاراکتر:ایزانا
موقعیت:با هم هم خونه هستين
موضوع:وقتی با هاش قهر میکنید
از زبان ا.ت
امروز سر یه چیز مسخره با هم دعوا کردیم
اون همیشه سرش تو کارهای خودش هست اصلا به من اهمیت نمیده
همش دنبال گنگ اش میگرده
فلش بک دعوا
ا.ت:ایزانا به من هم اهمیت بده
ایزانا: من دارم بهت اهمیت میدم تو نمیبینی
ا.ت با بغض:ولی تو همیشه دنبال کار های گنگ ات هستي
ایزانا با داد:خیلی از این وضعیت ناراضی هستي از پیشم برو
ا.ت که همین طوری اشک از چشماش میریخت گفت باشه
کاپشن اش رو هم بر نداشت و از خونه بیرون زد
*زمستون هست و هوا سرده*
پایان فلش بک
ا.ت همین طور که به سمت نا کجا آباد حرکت میکرد
بی صدا اشک میریخت
ا.ت وای خدای من چه قد هوا سرد هست
نمیدونستی کجا بری
میتونستی بری پیش برادر هات ران و ریندو ولی نمی خواستی به اون ها بگی که دعوا کردی
گوشی ات رو هم خونه جا گذاشتی
رفتی داخل پارکی که با ایزانا زمانی که بیکار بودین میومدید
روی یکی از نیمکت ها نشستی
همین طوری گریه میکردی و با خودت میگفتی که
ایا ایزانا واقعا تو رو نمیخواد؟
و کلی سوال دیگه تو سرت پیچ میخورد
انقد گریه کردی که رو نیم کت خوابت برد
ویو ایزانا
شت یه ساعت هست رفته تو اتاق اش چرا در نمياد
آمد سمت اتاق که از تو عذرخواهی کنه ولی دید تو نیستی
ایزانا:رفته بیرون حتما رفته خونه ران و ریندو
زنگ زد به گوشیت دید که رو تخت هست
زنگ زد به گوشی ران
ران:الو سلام ایزانا تویی
ایزانا:سلام اره من هم دیگه
ران:این وقت شب چرا زنگ زدی
ایزانا:ا.ت اون جاست؟
ران:نه مگه دعوا کردین
ایزانا:بیخیال
گوشی رو قطع کرد
ران: چرا قطع کرد داشتم حرف میزدم
*ریندو همه مکالمه رو شنیده*
ریندو:امید وارم حال نه چان خوب باشه
ران:من هم همین طور
سریع سوار ماشین شد و یه راست اومد سمت پارک چون حدس میزد اونجا باشی
تو رو رو نیمکت دیدید که خوابت برده
مثل پرنسس ها بغلت کرد و گذاشت داخل ماشین و تو رو برد خونه
بخاری رو روشن کرد تو رو روی تخت گذاشت و دورت پتو پیچید
وقتی بیدار شدی دیدی ایزانا کنارت دراز کشیده و داره با موهات بازی میکنه
یه دفعه زد زیر گریه
ایزانا: لطفاً.....ترکم نکن ......من خیلی دوست دارم
و بعد بغلت کرد
تو هم بغلش کردی و گفتی ایزانا من هیچ وقت تو رو ترک نمیکنم
دستاش رو دور سرت قلاب کرد
و شروع به بوسیدن لب هات کرد و از لب هات مک میزد
تو هم ریز ناله میکردی
ایزانا:میشه این کار رو با هم بیشتر انجام بدیم آخه لب هات مزه بهشت میده
ا.ت:من از خدامه هر وقت بخوای میتونیم این کار رو انجام بدیدم
بعد هم دیگه رو بغل کردین و خوابیدن
خوب شد؟
اگه غلط املایی دارم ببخشید
درخواستی اون دو نفر رو هم مینویسم البته به زودی
همایت يادتون نره😉✨️🌱
۹.۴k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.