بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
حکایت پیر و آزادی :
پیر صحراگرد را پرسیدند که حق چیست؟
بیدرنگ و قاطع گفت؛ حق، آزادی است و آزادی حق است
گفتند؛ ذات حق چیست؟
گفت؛ حقیقت آزادی
پرسیدند؛ وحی کدام است؟
گفت؛ پیام آزادی از سوی آن یگانه آزاد مطلق
گفتند؛ دین حق چه باشد؟
گفت؛ راه آزادی
پرسیدند؛ رستگاری به چه معناست؟
گفت؛ نیل به آزادی را رستگاری گویند
پرسیدند؛ بهشت کدام است؟
گفت؛ حیات در کیفیت آزادی
گفتند؛ جهنم چیست؟
گفت؛ زندگی در اسارت و در نبود آزادی
پرسیدند؛ ذکر چیست؟
گفت؛ کلید آزادی
گفتند؛ تاریخ را چگونه میبینی؟
گفت؛ سیر مرحله به مرحلهٔ ارتقاء شعور مردمان بسوی آزادی
پرسیدند؛ اندرون آزادی چیست؟
گفت؛ چیزی نیست جز پاک بودن از همه چیز
پرسیدند؛ نشانهٔ آزادی کدام است؟
گفت؛ بیخواهشی و بیآرزویی
گفتند؛ دشمن آزادی چه باشد؟
گفت؛ اسارتهای ذهنی
گفتند؛ مراقبه چیست؟
گفت؛ دروازهٔ ورود به ساحت آزادی
و آنگاه گفتند؛ پس تو در این صحرای ماتمزده چه میکنی؟
گفت؛ چند صباحی آزادانه میگردم و بیخبران از آزادی مقدس را ندای بیدارباش میدهم.
حکایت پیر و آزادی :
پیر صحراگرد را پرسیدند که حق چیست؟
بیدرنگ و قاطع گفت؛ حق، آزادی است و آزادی حق است
گفتند؛ ذات حق چیست؟
گفت؛ حقیقت آزادی
پرسیدند؛ وحی کدام است؟
گفت؛ پیام آزادی از سوی آن یگانه آزاد مطلق
گفتند؛ دین حق چه باشد؟
گفت؛ راه آزادی
پرسیدند؛ رستگاری به چه معناست؟
گفت؛ نیل به آزادی را رستگاری گویند
پرسیدند؛ بهشت کدام است؟
گفت؛ حیات در کیفیت آزادی
گفتند؛ جهنم چیست؟
گفت؛ زندگی در اسارت و در نبود آزادی
پرسیدند؛ ذکر چیست؟
گفت؛ کلید آزادی
گفتند؛ تاریخ را چگونه میبینی؟
گفت؛ سیر مرحله به مرحلهٔ ارتقاء شعور مردمان بسوی آزادی
پرسیدند؛ اندرون آزادی چیست؟
گفت؛ چیزی نیست جز پاک بودن از همه چیز
پرسیدند؛ نشانهٔ آزادی کدام است؟
گفت؛ بیخواهشی و بیآرزویی
گفتند؛ دشمن آزادی چه باشد؟
گفت؛ اسارتهای ذهنی
گفتند؛ مراقبه چیست؟
گفت؛ دروازهٔ ورود به ساحت آزادی
و آنگاه گفتند؛ پس تو در این صحرای ماتمزده چه میکنی؟
گفت؛ چند صباحی آزادانه میگردم و بیخبران از آزادی مقدس را ندای بیدارباش میدهم.
۲۸۴
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.